ربکا دختری است که آرزوی بزرگش مانکن شدن و کار در یک مجله ی بزرگ و معروف مد است. اما او نمی تواند به آروزیش برسد. بنابراین در یک شرکت کوچک مشغول به کار می شود. او کم کم سعی می کند به آرزویش برسد و می خواهد اینکار را با خرید بهترین لباس ها انجام دهد...
داستان هورتون در مورد زندگی موجودات کوچک تر می باشد که شخصیت اصلی داستان یعنی فیل هورتون ، یک شبدر پیدا می کند که با شنیدن صدایی متوجه حضور یک عالم دیگر برروی آن شبدر کوچک می شود و با شهردار آن شهر یعنی ند آشنا می شود . ولی اطرافیان حرف های او را باور نمی کنند تا اینکه کانگرو قصد نابود کردن شبدر را می گیرد و هورتون نیز برای زنده نگه داشتن شهر Whovile تلاش می کند …
«رود کیمبل» یک مرد جوان بیکار است که در شهری کوچک به همراه مادرش و برادر کوچکترش و ناپدری بد اخلاقش زندگی می کند. او برای تامین هزینه جراحی قلب ناپدری اش تصمیم می گیرد یک رکورد جدید در پرش با موتورگازی از روی ۱۵ اتوبوس ثبت کند...
این فیلم کُمدی به ما نشان می دهد که عشق، هیچ ربطی به "کامل و بی نقص" بودن فرد ندارد و ممکن است میان هر دو آدمی با هر نوع ظاهر و سلیقه به وجود آید. اَندرسون پس از اینکه دختر رویاهایش را از دست می دهد، خیال می کند دیگر هرگز عاشق نخواهد شد. اما با اصرار بهترین دوستش، به یک پیشخدمت پیشنهاد دوستی می دهد و...
«کريس پرات» (گوردون - لويت) ستاره ي هاکي دبيرستان، در اثر يک تصادف اتومبيل دچار صدمه مغزي مي شود. چهار سال بعد او مشکلاتي با حافظه ي کوتاه مدت خود دارد و با دوستي نابينا (دانيلز) زندگي مي کند، در حالي که کاري نيز به عنوان نظافتچي در يک بانک براي خود دست و پا کرده است...
این فیلم در مورد یک مرد جوان بنام «سید» ( کریس ایوانز ) است که سعی دارد دختر مورد علاقه اش، «لندن» ( جسیکا بیل ) را از چنگ یک دلال مواد مخدر بنام «بیتمن» ( جیسن استاتهام ) نجات داده و دوباره او را بدست آورد...
«جرمی کلاین» (وون) و «جان بکویت» (ویلسن)، دوستانی صمیمی و قدیمی، محض سرگرمی و موقع تعطیلات آخر هفته، خود را به مهمانی های عروسی دعوت می کنند و می خورند و می نوشند و سعی می کنند با ساق دوش های عروس دوست شوند …
«برنارد» و «يويان جافي» (هافمن و تاملين) زوجي هستند که يک آژانس کارآگاهي را مي گردانند. کار آنان اين است که زندگي مشتري هاي خود را زيرورو مي کنند تا علت دل نگراني هاي شان را کشف کنند...
گروه "شرکت معماها" که اعضای آنها فرد ، دافنه ، ولما ، شگی و يک سگ به اسم اسکوبی است و کارشان قبلاً حل معماهای جنايي و تبه کاری بوده مدت دو سال است بخاطر اختلافات از هم جدا شده اند . تا اينکه هر کدام جداگانه دعوت نامه ای می کنند تا برای گذراندن تعطيلات بهاری به جزيره اسپوکی بروند...…
داستان آن از این قرار است که گروهی از انسانها مته ای ساخته اند برای رسیدن به مرکز زمین و از آنجایی که مرکز زمین همان جهنم است! گروهی از شیاطین که یک خانواده هستن به زمین می آیند تا مته رو نابود کنند و جهنم رو نجات بدهند که با انسانهای عجیب غریب زیادی هم برخورد می کنند.