جاناتان دیونپورت، یک مدیر عذاب دیده رسانه ای، برای یافتن یک هنرمند گوشه گیر که در منطقهای تحت اشغال شورشیان زندگی می کند، به همراه معشوقه سابق خود به آمازون پرو سفر می کند. با وجود نیت خیرخواهانه آنها، این سفر به رویدادی شوم و نحس تبدیل می شود که ریشه در اعماق وجود جاناتان دارد...
مردی در میان جنگی خونین بین دو قاچاقچی بزرگ مواد مخدر که برای کنترل داروی جدیدی در خیابانها میجنگند، گرفتار میشود و به بازیچهی سرنوشت تبدیل میشود.
دو دوست هم اتاقی به نام های اولیویا و نیکول که به هم وابسته اند در دانشگاه وضعیت خوبی ندارند و نزدیک است اخراج شوند. آن ها به لس آنجلس نزد عمه ثروتمند اولیویا می روند. اما عمه اولیویا هر طور شده می خواهد دوستی آن ها را خراب کند و …
دختری ناشنوا توسط گروهی خشن مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. پس از اینکه روح انتقامجو یک مبارز سرخپوست بدن او را تسخیر می کند، او به دنبال اعضای گروه رفته و...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...