زویی برای کریسمس به دیدن مادربزرگش میرود و مادربزرگی اهل خوشگذرانی با زندگی اجتماعی غنی و سبک زندگی جوانانه پیدا میکند. زویی به طور اتفاقی با دوست سابقش در دبیرستان آشنا میشود.
زنی به قصد یک فرصت شغلی در زمینه هنر و با این تصور که قرار است در پاریس فرانسه باشد، وارد یک برنامه تلویزیونی دوستیابی میشود. اما خیلی زود درمییابد که محل برنامه در واقع در پاریس تگزاس است. او تلاش میکند تا از برنامه کنار گذاشته شود، اما به طور غیرمنتظرهای دلباخته شخصیت اصلی برنامه (بچلر) میشود که همین موضوع، تمام برنامهریزیهای قبلی او را به هم میریزد.
در آیندهای نه چندان دور، واقعیتی وجود دارد که در آن برای نجات کره زمین، "مرگ وظیفه همگانی" است، به طوری که افراد 50 ساله این فداکاری را انجام میدهند، در حالی که هنرمندان نوجوان موظف به مستندسازی آن هستند.
مایک درینکواتر، نوجوان کانادایی بی دست و پا، برای جا افتادن مشکل دارد، اما پدرش، هنک، با مشکلات خودش دست و پنجه نرم می کند. وقتی دختری از ایالات متحده به شهر می آید، شجاعت او به آنها انگیزه می دهد تا بر چالش های خود غلبه کنند...
دو مجریِ فروشگاههای خانگی که رقیب یکدیگر هستند، در حین رقابت برای ارتقا شغلی، ناچار به همکاری با هم میشوند. در این میان، کشش و پویایی که بین آنها در برنامه وجود دارد، در زندگی واقعی نیز شعلهور میشود.
پس از طرد شدن توسط دوستش ، یک خالق موفق اپلیکیشن دوستیابی ویز فناوری برای فصل تعطیلات به زادگاهش بازمی گردد و پدرش او را وادار می کند تا برای رویداد سالانه خواستگاری ناشناس کریسمس کوپید ثبت نام کند...
فیلم درباره وید ویلسون است. مامور سابق نیرو های ویژه که به یک مزدور تبدیل شده کسی که مورد یک آزمایش شرورانه قرار گرفت که به او قدرت های شفابخشی تسریع شده بخشید و شخصیت ددپول را به وجود آورد. به همراه توانایی های جدید و حس شوخ طبعی تاریک و مرموز خود، ددپول به دنبال شکار مردی است که تقریبا زندگی او را نابود کرده بود.
داستان درباره دختری است که پس از سالها متوجه میشود از خانوادهاش جدا شده است. او حالا باید بین خانوادهای که او را بزرگ کرده و خانوادهای که از خون او هستند، یکی را انتخاب کند.
جورج واشنگتن «واش» بلک یازده ساله، پس از فرار از یک مزرعه شکر در باربادوس، سوار بر یک ماشین پرنده، به همراه برادر مخترع عجیب و غریب صاحبش، سفری دور دنیا برای یافتن هویت خود را آغاز میکند.