پس از مدتی دوری، اولوی و جواهر به دلیل درگیر شدن اولوی در پروندهای جنایی، دوباره به یکدیگر میپیوندند. جواهر برای یافتن قاتلانی که در روستا مرتکب قتل شده و اولوی را —که حتی قصابی هم بلد نیست— به اشتباه متهم کردهاند، دست به کار میشود.
ماهسون، صاحب یک کازینو غیرقانونی، در تلاش است تا با حملات پلیس کنار بیاید. او تصمیم می گیرد به عنوان یک حزب سیاسی جعلی به تجارت خود ادامه دهد. این ایده او و دوستانش را به ماجرایی سوق می دهد که هرگز انتظارش را نداشتند...
مِسوت، یک کارمند دولتی است که برای دفن مادرش به زادگاهش بازمی گردد، او توسط برادر کوچکترش موسی به پیدا کردن گنج کشیده می شود و خود را درگیر یک قتل می بیند...
این فیلم داستان ماجراجویی یک راننده تاکسی در یادگیری زبان انگلیسی در اواخر دهه شصت زندگیاش را روایت میکند. ما افراد اطراف او، چیزهایی که او تجربه میکند و تغییرات فرهنگی یک زبان جدید در زندگیاش را میبینیم.
بعد از بیمار شدن مادر بزرگش حافیظه ، جواهیر که در تلاش برای جور کردن پول لازم برای مداوای مادربزرگشه ، نقشه یک گنج به دستش میرسه . کویو بیلال ، بلای جان جواهیر بوی نقشه به مشامش میرسه و با دزدیدن نصفه نقشه ، به جایی که نقشه به اون اشاره داره یعنی آیوالیک ، روانه میشه . جواهیر هم به همراه اولوی راه آیوالیک رو در پیش میگیره . در این سفر ماجراجویانه و هیجان انگیز برای پیدا کردن گنج ، وقایع و بلاهای پیش بینی نشده ای بر سرشون میاد …
چهار قهرمان به نام های گوکهان ، حکمت ، نجمی و ثروت بعد از اینکه به صورت مشروط از زندان آزاد میشوند ، به طور دسته جمعی به گروه درمانی میروند و با عاشق شدن حکمت با زنی به اسم مهربان که در کشتی با او آشنا شده بود زندگی هر چهار قهرمان عوض میشود و ...
کرم، یک موزیسین راک، در کودکی همراه خواهرش در مزرعه پدربزرگش زندگی میکرده است. پدربزرگ او، یک مخترع نابغه، دارویی ساخته که به انسانها اجازه میدهد با حیوانات صحبت کنند و آنها را کنترل کنند.
هازیران برای شغلی که زمان زیادیه خواستارشه با رئیسش ملاقات میکنه. رئیسش هم شرط میذاره که برای گرفتن ترفیع باید مرد بداخلاقی که در جزیره زندگی میکنه و زمینشو نمیفروشه رو راضی کنه و ازش آتو بگیره. هازیران وقتی به جزیره و به اون زمین میره با پویراز آشنا میشه و پویراز هم که فکر میکنه اون توریسته از کارخانه بیرون میندازتش و از همون اول با هم لج میکنند. هازیران اطلاعاتی که رئیسش میخواسته رو پیدا میکنه و وقتی میخواد برگرده استانبول به صورت ناگهانی با خاله اش که سالها ندیدتش روبرو میشه و از کشتی جا میمونه و مجبور میشه تو جزیره بمونه و بدون اینکه متوجه بشه خودشو در حال شرکت کردن در مسابقه رقص همراه پویراز میبینه و میفهمه که رئیسش در مورد پویراز بهش اشتباه گفته و ناخواسته به پویراز ضرر رسونده. هازیران که قصد داره اشتباهشو جبران کنه میره پیش پویراز و بهش پیشنهادی میده…