داستان فیلم درباره زوجی به نامهای لیلا و آدام است که برای سالها یک زندگی خوب داشتند. با این حال، پس از مدتی، زندگی آنها به یک نقطه مرگ میرسد. هیجان در زندگی آنها به پایین رفته است و آدام عاشق شخص دیگری شده است...
بعد از بیمار شدن مادر بزرگش حافیظه ، جواهیر که در تلاش برای جور کردن پول لازم برای مداوای مادربزرگشه ، نقشه یک گنج به دستش میرسه . کویو بیلال ، بلای جان جواهیر بوی نقشه به مشامش میرسه و با دزدیدن نصفه نقشه ، به جایی که نقشه به اون اشاره داره یعنی آیوالیک ، روانه میشه . جواهیر هم به همراه اولوی راه آیوالیک رو در پیش میگیره . در این سفر ماجراجویانه و هیجان انگیز برای پیدا کردن گنج ، وقایع و بلاهای پیش بینی نشده ای بر سرشون میاد …
در دشتهای آناتولی،دادستان محلی،کمیسر پلیس و یک پزشکی جستجویی برای پیدا کردن قربانی یک قتل را هدایت می کنند.اما جستجوی حقایق دیگری در مورد قتل را آشکار می کند و...
قتلی ناخواسته توسط فرح که مجبور به فرار از کشورش شده و به طور غیرقانونی برای زنده ماندن با پسرش مبارزه می کند و طاهر لکسیز که در همان شب با او آشنا شده است، زندگی آنها را برای همیشه تغییر می دهد...
در استانبول دهه 1950 مادری با گذشته ای مخاطره انگیز در یک کلوپ شبانه کار می کند تا بلکه بتواند با دختر سرکشی که نمی توانست از پس مخارج او بر بیاید، ارتباط برقرار کرده و به او کمک کند.
عزیز پایدار، پسر بزرگترین خانواده آنتاکیا که تنها فروشنده فرش هم هستن، زندگیای سراسر رفاه و ثروتمندی داره. تقدیر عزیز با کشتن (آندره)، پسر دلگهی فرانسوی (موسیو پییر) تغییر میکنه؛ مجبور میشه خاکی که توش به دنیا اومده، تنها عشقش (دلربا) و خلاصه هر آنچه صاحبش هست رو رها کنه. دو سال بعد بازگشتش برای همهی اونهایی که فکر میکردن مرده غیرمنتظره است. عزیز که مجبور میشه همه چیز رو از نو شروع کنه، با تلاشی که برای زندگی میکنه از خاکسترهاش دوباره متولد میشه؛ با ورود یه دختر روستایی ساده (افنان) به زندگیش، میون دو راهی قرار میگیره. با گذشت زمان بعد از این درگیری احساسی هم خودش و هم عشق واقعیش رو پیدا خواهد کرد.