زینب (گوکچه بهادیر) که زیر فشار مادرش زندگی می کند متوجه می شود که سردار ( نامزدی که در آستانه ازدواج با اوست) به وی خیانت می کند. زینب که می خواهد هم از فشار و هم از شوک این خیانت رهایی یابد، به حومه آدانا می آید تا یک پرونده کلاهبرداری بیمه ای را بررسی کند. او در مدت اقامتش در آدانا، زندگی خود را در اولویت قرار می دهد و برای اولین بار به دنبال رویاهای خود می رود. برای زینب، که عشق واقعی را در آدانا می یابد، دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد...
آیکوت، یک صنعتگر ساده و سرراست، پس از یک سری دروغ و سوء تفاهم، خود را در میان برنامهریزیهای عروسی با دختری به نام گولشاه، که کارگزار بیمه است، مییابد. مشکل اینجاست که آیکوت قرار است یک هفته بعد با نامزدش، نورهان، ازدواج کند و اگر خانوادهی نورهان حقیقت را بفهمند، ممکن است او را بکشند.
داستان مردم روستایی است که در یک منطقه ی استپی زندگی میکنن و بخاطر شرایط نامساعد و امکانات کم خیلی ها مجبور به رفتن میشن و این رفتن ها هم باعث شکستن دل عاشق های زیادی میشه و هر وقت دل عاشقی شکسته بشه، صخره ای از کوه دل جدا میشه…