داستان در ژوئن 1983 اتفاق می افتد. جراح معروف" ژان ماری دسپری" 1 ماه پیش توسط همسرش ترک شد و اکنون در یک بیمارستان سیار مدرن کار می کند، جایی که جنگ جهانی سوم در حال وقوع است...
مانتابن سال 1944، " جولین دندی " زیر عمل جراحی در یک بیمارستان محلی است. و مردم " مانتابن " از ورود ارتش آلمان ترسیدهاند. او از دوستش " فرانسوا " میخواهد که زن و دخترش را با ماشین فراری دهد...
داستان زنی انتقام جو که شوهر سابقش را در زیرزمین خانه به دام می اندازد. شوهر بیجاره متوجه می شود که تنها شانسی که برای بیرون آمدن دارد این است که سعی کند او را در بازی ذهنی و روانی شکست دهد...
داستان غریبه ای که وارد زندگی یک زوج می شود و برای همیشه زندگی آنها را تغییر می دهد. او ادعا میکند که توسط مقامات خاصی تعقیب میشود که قصد دارند او را از افشای رازی که فقط خودش نگه میدارد، بازدارند...
بندر مارسی ، سالهای دهه سی پس از کشته شدن فرانسوا کاپلا ، شریک و بهترین دوستش رک سیلفردی ( آلن دلون ) گانگستری که به همراه فرانسوا قصد داشتند بندر مارسی را کاملاً زیر سیتره خود داشته باشند ، عامل قتل را شناسائی می کند . او جنایتکاری بنام ول پن ( ریکاردو کوچیولا ) است که قصد دارد توزیع مواد مخدر را در مارسی توسعه دهد و سیلفردی و فرانسوا را مانع خود می دانسته است . سیلفردی که قصد انتقام از ول پن را دارد برادر او را از قطار به بیرون می اندازد و این شروع جنگ گانگسترها در مارسی است…
جولین و کلمنس دیگر جرقه های ازدواجشان را احساس نمی کنند. در نتیجه، هر دو نسبت به یکدیگر سرد می شوند، با این حال، وقتی جولین یک گربه ولگرد را به فرزندی قبول می کند، کلمنس حسادت می کند...
در نزدیکی باتلاقهای Baie de la Seine، روبروی بندر لو هاور، آگوست مارویلور، یک کشاورز مسن، با کمک خانوادهاش از 400 هکتار زمین کشاورزی بهرهبرداری میکند و با دستی آهنین بر آن حکومت میکند. روزی که متوجه می شود یکی از نوه هایش درگیر قاچاق مواد مخدر است همه چیز خراب می شود....
یک دلال ثروتمند آثار هنری یک خالکوبی را روی بدن یک مرد به نام لوگران میبیند و آن را به دو دلال آمریکایی میفروشد. اما بعد از فروش، او باید سعی کند تا خالکوبی را از بدن لوگران بردارد...
"مارک" قماربازی متقلب پس از رابطه با همسر رئیس مافیا در نیویورک برای نجات جانش پا به فرار می گذارد.او در پناهگاه مردم فقیر مخفی شده و با "باربارا" زنی ثروتمند آشنا می شود."باربارا" او را به عنوان راننده خود استخدام می کند.در عمارت "ملیندا" برادرزاده "باربارا" به او علاقه مند می شود و...