داستان یک طلاق گرفته که رفت و آمد روزانه خود را با خیال پردازی در مورد زوجی به ظاهر کامل می گذراند که در خانه ای زندگی می کنند که قطار او روزانه از آن جا عبور می کند، اما یک روز اتفاق تکان دهنده ای در آنجا رخ می دهد...
ویدیا مادری است که آرزو دارد دختر فلج اش دوباره بتواند راه برود و بازی کند. آنها زندگی خوبی را سپری میکنند تا اینکه دخترش ربوده میشود. ویدیا در حین جستجو برای پیدا کردن او، تصادف کرده و به کما میرود. در این بین یک کارآگاه متوجه ارتباطی میان گذشته تاریک ویدیا با یک زن تحت تعقیب به نام دورگا می شود...
بینودینی (آیشواریا رای)که یک زن جوان بیوه است پس از مرگ همسر بیمارش، به خود واگذار شده است. او به روستای خود باز می گردد و چند ماه در آنجا زندگی می کند تا اینکه با یکی از خویشاوندانش که در راه سفر به جای دیگر است، برخورد می کند. او با او همراه می شود تا با او و پسرش مهندرا (پراسنجیت چترجی)، که قبلاً پیشنهاد ازدواج با بینودینی را رد کرده بود، زندگی کند...
داستان حول محور سودیپتا می چرخد که با یک معضل اخلاقی جدی مربوط به رابطه شخصی او با همسرش روبرو می شود. او بین دو انتخاب سرگردان است، که هر کدام عواقب گسترده بر زندگی افراد دارد...
ایلا (کاجول) یک خواننده میباشد و یک مادر نیز میباشد که دوست دارد وظایفش رو خوب انجام دهد او سعی میکند به پسرش که به تنهایی او را بزرگ کرده نزدیک تر باشد و مانند یک دوست با او برخورد میکند ولی پسرش این موارد را دوست ندارد و از مادرش متنفر میشود و...