پیرو و الیزابتا که با وجود مخالفتها با هم ازدواج کرده بودند و سه فرزند داشتند، پس از مرگ پسر بزرگشان، فلاویو، دچار اختلاف شدید میشوند. دو فرزند دیگرشان، دنیس و سارا، برای آشتی دادن آنها، ترتیب سفر کریسمس به کلبهی پدربزرگ و مادربزرگشان را میدهند. اما نقشهی آنها با یک اتفاق غیرمنتظره از بین میرود و این رویداد باعث میشود تمام اعضای خانواده در طول یک شب طولانی، با گذشته خود و روابطشان روبهرو شوند.
یک دیجی رادیویی جوان به نام استف در شبکههای اجتماعی محبوب شده و هر شب برنامهای با تعداد زیادی از طرفداران دارد. یک شب، تماسی او را به لرزه در می آورد : یک غریبه بیرحم در رادیو زنده اعلام میکند که قصد دارد خودکشی کند و در وسط شهر منفجر شود. استف سعی میکند با وضعیت کنار بیاید: بمبگذار تهدید میکند که اگر دیجی او را در رادیو زنده سرگرم نکند، خودش را منفجر میکند...
در اسکامپیا ، کامورا جوانان را از همان کودکی استخدام می کند تا آنها را مراقب ، پیک های مواد مخدر یا مردان را بزند. اینجا ورزشگاه انزو کاپوانو است ، جایی که او به پسران محله جودو می آموزد و آنها را از خیابان پاره می کند...
زندگی منظم النا زمانی که با آدریانا، زن جوان فریبنده ای که شور و هیجان را دارد ، و هکتور، مردی مسن که به او وعده ثبات و امنیت می دهد، ملاقات می کند، آشفته می شود...
آلیس در یک ویلا زندگی می کند که یک پسر دارد و شوهری دارد که پول زیادی به دست می آورد و سه خدمتکار مهاجر دارد. او سطحی، مغرور و نژادپرست است، اما با کشته شدن شوهرش همه چیز تغییر می کند و آلیس مجبور می شود به عنوان اسکورت کار کند...
تیمی از دزدان ایتالیایی کوچک را دنبال میکند که موفق میشوند با فریب امنیت سطح بالا، سنگهای قیمتی میلیونها دلاری را از مرکز الماس آنتورپ به سرقت ببرند.