یک هنرمند رزمی کلاسیک آموزش دیده (اسکات ادکینز) وارد کار برای خلافکاران به عنوان یک شر خر میشود. این کار آسان به نظر میرسد تا اینکه یک مشتری کشته میشود و...
شان منارد نگاهی بیسابقه به وینس کارتر به بینندگان میدهد: ستارهای در NBA از ساحل دیتونا که با پیوستن به رپتورز در سال 1998 موجی در صحنه بسکتبال کانادا ایجاد کرد.
داستان این فیلم درباره ی زنی است که بر اثر تصادف به کما می رود. بعد از اینکه از کما به هوش می آید به مراتب تصویر های از آینده می بیند که در آن ها به قتل می رسد. او باید سریعتر از زمان متوجه شود که به چه کسی اعتماد کند و چه کسی سعی در ...
این مستند داستان زنانی را دنبال میکند که در سال 1961 برای پرواز در فضا مورد آزمایش و تست قرار گرفتند اما با شنیدن این خبر که تنها مردان میتوانند تبدیل به فضانورد شوند، رویاهایشان برای همیشه از بین رفت و ...
پرستاری به اسم سوست کلو که در دهکده ای کوچک زندگی میکند، رهبری مردم را برای ایستادگی دربرابر زورگویان سیاسی که به منطقه زندگی شان علاقمند شده اند برعهده میگیرد.
مرد جوانی که سعی دارد از زندگی خستهکننده و منزوی خود در نیویورک فرار کند و رهایی یابد ، دعتونامهای مرموز که طی آن وی به یک کلبهی قشنگ و جالب در لانگ آیلند دعوت شده است را می پذیرد. اما…
یک جوان جویای نام به دنبال قولی که به مادرش داده بود برای سر و سامان دادن به وضعیت آشفته دولت بعد از فراغت تحصیلی به زادگاهش یعنی هندوستان باز می گردد.
در فیلم ترافیک ، زوجی جوان که آخر هفته به سمت منطقه ای کوهستانی روانه شده اند در راه با یک گروه موتورسوار برخورد می کنند. بریا و جان، تنها در کوهستان، باید از خود در مقابل این گروه دفاع کنند؛ گروهی که برای مخفی نگه داشتن رازهایشان دست به هرکاری می زنند.
یک مرد اسکاتلندی به نام جیمز مور (جیمز مکآووی) در اتاقی بدون پنجره در سواحل شرقی آفریقا، توسط گروهی از مبارزان جهاد به حبس درآورده شده است، همسر او در تلاش است تا او را آزاد کند و......
زنی مسئولیت برادر شوهر درمان شده خود را برعهده می گیرد ولی همانطور که زامبی های سابق تلاش می کنند تا در درون جامعه ای که از آنها متنفر هستند، جای خود را باز کنند، شورشی تازه شروع به تشکیل شدن می کند ...
«آن سوی ابرها» داستان برادر (ایشان خاطر) و خواهری (مالاویکا موهانان) را روایت میکند که در منطقه زاغهنشین هند بزرگ شدهاند. زمانی که تارا به اتهام قتل دستگیر میشود، رابطه او با برادرش امیر به بوته آزمایش گذاشته میشود.
داستان فیلم در مورد کارآگاه پلیسی به نام Corbin Nash می باشد که از شهر نیویورک انتقالی می گیرد تا به شهر لس آنجلس برود. او قصد دارد قاتل پدر و مادرش را پیدا کند و آن ها را به سزای اعمالشان برساند.
داستان یک پدر و پسر است که سفر خود را به کانزاس شروع میکنند تا عکس های خود را پیش از آنکه درهای آنجا برای همیشه بسته شود در آخرین آزمایشگاه Kodachrome به نمایش گذاشته....
داستان این فیلم در سال 1946 میگذرد. “جولیت اشتون” (لیلی جیمز) نویسندهای است که در زمان جنگ جهانی دوم، مجذوب یک انجمن کتابخوانی مخفی میشود که در زمان اشغال جزیرههای مانش توسط آلمانها، گسترش پیدا کردهاند…
هیو جین زنی 32 ساله است که دو سال پیش شوهرش را در یک تصادف از دست داد. شوهر او پسری شانزده ساله از ازدواج قبلی اش داشت که هیو جین باید زین پس با او زندگی کند.
پنج "نقطه سیاه" به طور ناگهانی در سراسر جهان به عنوان پورتال به جهان های موازی ظاهر شدند. بلافاصله پس از آن ، موجودات عجیب حمله خود را از این درگاه ها آغاز کردند. این موجودات ساکنان پنج جهان هستند - همین دنیاها در بازه های زمانی مختلف. برای اطمینان از ماندگاری چارچوب آینده خود ، هر یک از پنج نیروی تهاجمی برای از بین بردن سایر بازه های آینده می جنگند.
15 سال پیش، دروازه ای به دنیای دیگر بر فراز اقیانوس آرام باز شد. آنسوی این دروازه رتو سمانی قرار دارد. دنیای غریبی که پری ها و هیولاها در آن زندگی می کنند. سن ترزا سیتی، شهریست که در آن بیش از 2 میلیون مهاجر از هر دو دنیا زندگی می کنند. در نتیجه، آنجا داراها و ندارها وجود دارند. این جدیدترین " شهر رویاها" ی دنیاست. اما در سایه های آشوب، جنایت حکمفرماست: مواد مخدر، فاحشه گری، و قاچاق اسلحه. کارآگاهانی که در برابر این جنایات فجیع ایستاده اند در پلیس سن ترزا سیتی هستند. زمانی که کارآگاه کی ماتوبا و دلاور دنیای دیگر تیرانا – دو فرد با جنسیت، شخصیت و حتی دنیای متفاوت، همدیگر را می بینند، ماجرا شروع می شود. دو دنیا، دو قاضی. از اینجا به بعد پرده بالا رفته و یک ماجرای اکشن پلیس های همکار شروع می شود.
یوون جونگ وو (Im Shi-Wan) جوان 20 ساله ایست که در تمام طول زندگی خود ساکن یک شهر کم جمعیت بوده اما حالا یک شغل در یک دفتر کوچک در سئول پیدا کرده. برای همین یه سئول میرود و یک آپارتمان کوچک و ارزان قیمت میگیرد؛ جایی که مجبور است حمام و آشپزخانه اش را با دیگر ساکنین آپارتمان شریک شود. او زندگی در این آپارتمان را که از نظرش تمام ساکنین آن عجیب و مشکوک هستند را دوست ندارد…
ما دونگ چان (Ji Chang-Wook) و گو می ران (Won Ji Ah) در طول یک آزمایش، منجمد میشوند اما به جای 24 ساعت، پس از 20 سال از خواب بیدار میشوند! حالا پس از هوشیاری برای زنده ماندن مجبورند تا دمای بدن خود را کمتر از 30 درجه نگه دارند و در این حین به دنبال یافتن علت این ماجرا نیز میگردند…
این داستان روایتگر زندگی سه دوست میباشد که دهه سی سالگی خود را میگذرانند. ایم جین جو (Chun Woo Hee) یک فیلم نامه نویس سریال های تلویزیونی است که شخصیت عجیبش گاهی او را وا میدارد تا با اشیای بی جان سخن بگوید! در همین حال هوانگ هان جو (Han Ji Eun) رییس بخش بازاریابی شرکت تولیدی و یک مادر است و تمام تلاش خود را میکند تا زندگی کاری و بچه داری را در تعادل نگه دارد؛ از طرفی لی یون جونگ (Jun Yeo Bin) یک مستندساز است که از کودکی به فیلم های مستند علاقه بسیار داشت. گرچه او تنها کارمند شرکت خود است اما آخرین مستندی که میسازد تعجب همه را برمی انگیزد. زندگی این سه دوست به یکباره تغییر میکند و …
یک مامور طردشده سازمان اطلاعات خارجی هند، شاخه تحقیقات و تحلیل هند که بسیار باهوش و زیرک می باشد به ماموریتی مخفی در ایالت بلوچستان فرستاده می شود تا چند جاسوس هندی که دستگیر شده اند را نجات دهد. اما خیلی زود این ماموریت عوض می شود و او باید با شرارت های گذشته اش روبرو شود...
مو سوک هی (Im Soo-Hyang) تنها فرزند خانواده ، زیبا و باهوش و ثروتمند است. خانواده او شرکت بزرگ MC Group را اداره میکنند که شامل زیرگروه هاییست که یکی از آن ها گروه TOP که وظیفه اش پوشاندن موارد غیراخلاقی که در خانواده ها صورت میگیرد، است. مردم فکر میکنند که مو سوک هی، دختر متکبریست اما او تلاش میکند تا قاتل مادر خود که 15 سال پیش کشته شده را پیدا کند. از طرفی هو یون دون (Lee Jang-Woo) وکیل تواناییست که حتی یک دفتر کار هم ندارد ولی با عشق مشکلات خانواده های مستمند را حل میکند. او طی اتفاق عجیبی به شرکت MC Group و تیم TOP ملحق میشود. بنابراین مو سوک هی و هو یون دون تلاش میکنند تا قاتل را شناسایی کنند…
داستان سریال درباره یک زن به نام فنگ چین چن، که به صورت مخفیانه در یک سازمان به نام برج جادوگر که وظیفه محافظت از خانواده سلطنتی را برعهده دارد، و یوان لین، یک شاهزاده از غرب ویی (پادشاهی حاکم در دوران سلسله های شمالی و جنوبی) است.
جنی جانگ (کیم سون اه) بعد از ترک یتیم خانه ای که در آن بزرگ شده بود، در یک حمام عمومی مشغول به کار میشود. او بعدا کار جدیدی را به عنوان خدمتکار یک خانواده ثروتمند پیدا میکند و سپس یک بوتیک راه میندازد. اگرچه بوتیک جنی جان مانند یک فروشگاه معمولی پوشاک به نظر می رسد اما در واقع یک شرکت حقوقی کوچک است که به صورت خصوصی به حل و فصل امور افراد طبقه بالا میپردازد…
لی سان سیم (Hyeri) یک کارمند وظیفه شناس و تواناست که تا حد امکان به تمامی کارمندان کمک رسانی میکند اما در قبال زحماتی که میکشد احترامی که باید به او گذاشته نمیشود و همه او را به اسم کوچک خانم لی صدا میزنند تا اینکه یک روز به طور ناگهانی مدیر عامل شرکت میشود که تقریبا در حال ورشکستگی است…
دو دانش آموز دبیرستانی، تایچی و رین در روز روشن ناپدید می شوند. آن دو به دنیایی از شمشیر و جادو وارد شده اند. نهایتا پس از حمله هیولاها، موفق به فرار می شوند، به خاطر توصیه ماجراجویی راه انجمن را در پیش می گیرند. در آنجا، می فهمند که نیروی جادویی بسیار قدرتمندی را تصاحب کرده اند. پس دانش آموزان معمولی دبیرستانی به بزرگترین فریبکاران مبدل می شوند.
لی جه سانگ (Rain) یکی از وکیل های عالی بزرگترین شرکت حقوقی هست که فقط به منافع خودش فکر میکند. طی یک تصادف عجیب و اسرارآمیز به دنیای موازی کشیده میشود جایی که در آن با را شی آن (Lim Ji-Yeon) دوست وفادارش، ازدواج کرده است. را شی آن در دنیایی که لی جه سانگ از آنجا آمده کاراگاه بوده است. اکنون لی جه سانگ یک دادستان سختگیر در قانون است و…
وی دائه هان (Song Seung-Heon) ، سیاستمداری با ظاهر خوب و توانایی بی عیب و نقص در سخنرانیست. طی اتفاق خانوادگی ناگواری که برای او اتفاق می افتد مجبور به ترک آرزوها و خواسته های سیاسی خود میشود. یک روز دا جونگ (Roh Jeong-Eui) دختری هجده ساله به ملاقات او می آید و ادعا میکند که وی دائه هان پدر واقعی اوست و مادر خود را طی تصادفی از دست داده و اکنون به تنهایی از سه خواهر و برادر خود مراقبت میکند. بنابراین وی دائه هان این حقیقت را میپذیرد و سعی میکند با یک نمایش بزرگ، مجددا خودش را برای نماینده مجلس شدن، آماده کند…
هونگ یی یونگ (Kim Se-Jeong) جوان ساده ایست که شاهد یک قتل بوده اما روز حادثه را به یاد نمی آورد و از بی خوابی رنج میبرد. او هم چنان که به دنبال شغل است با جانگ یون (Yeon Woo-Jin) ملاقات میکند که صدای بسیار افتضاحی در خوانندگی اما توانایی بالایی در پیانو زدن دارد! جانگ یون سعی میکند که مشکل خواب کیم سه جونگ را برطرف کند و حقیقت پشت قتل اتفاق افتاده را کشف کنند…
لی سو (Seo Ji-Hoon) پادشاه جوانیست که در سن 23 سالگی درحالی که یک آهنگر بود به طور ناگهانی به پادشاهی چوسان رسید .او در زمان رعیت بودنش، عاشق گائه دونگ (Gong Seung-Yeon) بود و بعد از پادشاه شدنش تصمیم میگیرد که با او ازدواج کند. اما چون گائه دونگ یک رعیت فقیر است این اتفاق غیرممکن میشود. به همین خاطر آژانس خدمه گل را که یک آژانس ازدواج است را استخدام میکند تا گائه دونگ را به یک نجیب زاده تبدیل کنند…
هیزونه اماکازوی رک و بی گناه جزو نیروهای دفاعی تازه کار در نیروی هوایی درجه گیفوعه. هیزونه درگیر این موضوع بوده که بعضی وقت ها سهوا با حرف های بی منظورش موجب ناراحتی دیگران میشده و به همین دلیل به نیروی هوایی پیوسته تا بتونه از بقیه مردم دوری کنه. این تصمیم اون رو با سرنوشتی مواجه میکنه که به طور قابل توجهی مسیر زندگیش رو تغییر میده. یک اژدها که در پایگاه مخفی بوده اون رو به عنوان خلبان خودش انتخاب میکنه. وقتی این اژدها به همراه هیزونه در اسمان پرواز کرد، سرنوشت هیزونه به عنوان خلبان از پیش انتخاب شده بود. این به این معناست که اژدها ها کلیدی دارند به سوی اینده دنیا...
پارک سون جا (کیم هه سوک) یک مادر معمولی کره ای است که صاحب یک رستوران کوچک است. او سه دختر، یک شوهر دائم الخمر، مادرشوهری بدجنس و مشکلات مالی فراوان دارد. اما با وجود تمام این مشکلات، او هرکاری که می تواند برای آینده ی فرزندانش می کند تا آن ها به دانشگاه رفته و به سرنوشت او دچار نشوند.
دختران باشگاه ادبیات می خواهند همدیگر را بیشتر بشناسند: به سوال پاسخ دهید" تنها کاری که قبل از مرگ می خواهی انجام بدهی چیست؟" یکی از دختر ها می گوید"سکس". این کلمه هر کدام از آن ها را تکان داده و طوفانی به راه می اندازد، با شخصیت ها و پیش زمینه ها و مسیرهای متفاوت خنده دار،دردناک، احساسی و... در راه بزرگسالی.
یک متخصص طب سنتی در تایوان و یک برنامه نویس آمریكایی-تایوانی در سانفرانسیسكو خانه های خود را در یک قرارداد جسورانه با هم مبادله می کنند و سفری پر اسرار و غیر منتظره را آغاز می کنند...
هان یون سئون (Lee Yo-Won) به عنوان بازپرس در کمیسیون حقوق بشر فعالیت میکند. مبنای فعالیت های او تنها براساس حقیقت است به همین خاطر همه فکر میکنند که او حس هم دردی با هیچکس ندارد. وی رازی در زندگی خود دارد که نمیتواند به هیچکس بگوید. از طرفی بائه تانگ هائه (Choi Gwi-Hwa) که یک فرد پرهیزگار در حل پرونده هاست. او در گذشته یک دادستان بوده و اکنون به عنوان بازپرس به کمیسیون حقوق بشر منتقل شده است. هان یون سو و بائه هانگ تائه در مورد همه چیز اختلاف دارند، اما آنها برای افرادی که به کمک آنها نیاز دارند بایکدیگر همکاری می کنند.