این داستان در مورد سه شخصیت است که زندگیشان به هم گره میخورد: یک معلم، یک دانشآموز عاشقپیشه، و یک فیلمساز که با مشکلات درونی دستوپنجه نرم میکند. این سه نفر در کنار هم برای پیدا کردن نوجوانی که ناپدید شده، تلاش میکنند.
در آیندهای تاریک و آشفته، گاناپات، یک مبارز بیرحم و ماهر، مأموریتی را برای نابودی امپراطوری جنایتکار قدرتمندی که شهر را در وحشت فرو برده است، آغاز میکند. گاناپات به نمادی از امید برای ستمدیدگان تبدیل میشود و راه را به سوی نوری در تاریکی هدایت میکند.
وندیاثوان برای عبور از سرزمین چولا برای رساندن پیامی از ولیعهد آدیتا کاریکالان حرکت می کند. کوندوای تلاش می کند تا صلح سیاسی را در حالی که دست نشاندگان و رؤسای خرده پا بر علیه تاج و تخت توطئه می کنند برقرار کند...
داستان از آنجا شروع میشود که "راوی" شاهده قتل همسایه اش میشود ولی رفته رفته بیناییِ خود را از دست می دهد ، او برای اینکه بتواند چشم هایش را جراحی کند احتیاح به پول دارد ، قاتلان نیز به اون پیشنهاد مبلغ هنگفتی را می دهند که سکوت اختیار کند ، و "راوی" بین دو راهی گیر میکند و ..
بالا راجو ، خان روستایشان است که با همسر زیبایش زندگی میکند و دارای دو پسر به نام های چاندراسکر رائو و بنگاری و دو دختر است . او به چاندراسکر کمک می کند که دکتر شده و یک درمانگاه محلی بسازد ...
این فیلم بر اساس حوادث واقعی در طی شیوع ویروس NIPAH (هنیپاویروس) در ایالت کرالا میباشد، و مبارزه شجاعانه چندین نفر را برای مقابله با این ویروس از آغاز انتشار تا نابودی را به تصویر میکشد.