داستان زندگی مردی است که با همسر و سه فرزند خود زندگی میکند. او ناگهان یک روز که از از خواب بلند میشود و متوجه می شود که یک پیرمرد شده و اکنون در سال ۲۰۹۲ زندگی می کند. او آخرین انسانیست که دچار پیری شده و در تمام دنیا به او توجه خاصی دارند. هر چند در ابتدا به نظر میرسد او درک درستی از اطرافش ندارد اما خبرنگار جوانی به ملاقات او می آید و از او می خواهد داستان زندگی اش را تعریف کند...
"جیمز" قبل از رفتن به کالج تابستان را به تنهایی سپری می کند. فیلم از دید اول شخص روایت می شود و به ما دیدی از زندگی او و جلسات درمانی که به اصرار خانواده اش می رود، می دهد. ما درباره گذشته او و همچنین زندگی حال او اطلاعاتی کسب می کنیم...
«اِما» و «دکستر» در شبی که به مناسبت فارغ التحصیلی برپا شده، تمام مدت زمان شب را در کنار یکدیگر سپری میکنند و این شب را به خاطره ای به یاد ماندنی تبدیل میکنند. طبیعی است که بعد از این شب هرکدام از آنها به سمت زندگی خودشان خواهند رفت تا سرنوشت خودشان را تعیین کنند، اما اِما و دکستر تصمیم میگیرند تا هر سال در روز ۱۵ جولای ( روز فارغ التحصیلی ) با یکدیگر قرار بگذارند و…
براساس داستان خواهران میتفورد، شش خواهری که از رعایت قوانین سر باز زدند و زندگی اغلب رسواکنندهشان تیتر اول اخبار جهان شد. داستان در دهه ۱۹۳۰ اتفاق میافتد و داستانی از خیانت، رسوایی، دلشکستگی و حتی حبس است.
لیزا، پس از مشاهدهی یک رویداد فاجعهبار در سکوی شمارهی ۷ ایستگاه راهآهن، متوجه میشود که خاطرات تکهتکهشدهاش به سرعت به یادش میآیند تا ارتباطی بین زندگی خودش و رویدادی که شاهدش بوده را آشکار کنند.
سریال درباره ی دختری جوان به نام ماری استوارت (Mary Stuart) ملکه اسکاتلند هست. ماری نوجوان یک ملکه خودکام ، زیبا و احساسی است که تازه به قدرت رسیده. او همراه با ۳ دوست صمیمی خودش به فرانسه فرستاده میشه و برای تضمین اتحاد استراتژیک اسکاتلند ، با فرانسیس پسر جذاب پادشاه فرانسه نامزد میکنه ولی این پایان بازی نیست و داستان به سیاست و دین و برنامه هایی که به احساس و قلب ربطی نداره کشیده میشه...