یک جوان ایرانی (مازیار جبرانی) که عاشق سوپر قهرمانان آمریکایی است برندهی قرعهکشی سالانه گرین کارت آمریکا شده و به لوسآنجلس میآید تا شاید به آرزوی بزرگش جامهی عمل بپوشاند. نام خود را که در انگلیسی بهسختی تلفظ میشود به "جیمی وست وود" تغییر داده و دوست دارد بنا بر آرزوهای بچگیهایش مانند استیو مک کوئین در فیلم Bullitt به یک پلیس کاردرست تبدیل شود اما بهزودی متوجه میشود که تنها شغلی که میتواند برای خود دستوپا کند نگهبانی در یک خواربارفروشی ایرانی است..
با سلام و عرض ادب و وقت بخیر در جلسه نقد امشب تصمیم داریم نگاهی به کمدی قهرمان امریکایی با بازی کمدین ایرانی مازیار جبرانی داشته باشیم
در ابتدای امر باید به عرض برسانم که کمدی پیش رو به شدت عقب مانده و ضعیف میباشد بدین معنا که این کمدی نه در بحث محتوا و نه در بحث بازی نمیتواند بیننده را راضی,نگه دارد موضوعی که باعث میشود کمی ما به تماشای فیلم ترغیب شویم فقط و فقط بازی انهم نه چندان دلچسب مازیار جبرانی است به عبارتی تنها موتور تکان دهنده قصه مازیار میباشد که با اکت خود سعی به ارتقای بحث کیفی فیلم دارد که به عقیده من خیلی مفید و سود اور نمیباشد
کمدی از ان دست کمدی های شناخته شده و سرشناس سالهای دور سینمای ایران و جهان است کمدی ای که بدون توجه به بحث معنا سعی به خنداندن مخاطب خود دارد امروزه روز این نوع کمدی ها را کمدی های سبک میخوانیم اما وقتی کمی به فضای قصه نگاهی میاندازیم شاهد هستیم که این کمدی میتوانست در بحث محتوا کمی با معنا تر و با مفهوم تر عمل کند
مثال ساده ترش را اینگونه به عرض میرسانم در سینمای امروز ما در حوزه جنگ دو کارگردان یکی شناخته شده و دیگری سرشناس وجود دارد که هر کدام از دریچه خاص خودشان این موضوع را نظاره گر هستند استاد حاتمی کیا جنگ را از دید بادیگارد میبیند و اقای ده نمکی جنگ را از دید اخراجی ها مشاهده میکند هر دو عزیز برای مردم این سرزمین فیلم میسازند نمیتوان یکی رامطرود و دیگری را قبول شده خواند چرا که زیبایی هنر بر روی این پرده عریض مقوله درک و تحمل برای تفاوت سبک و نگاه حتی به قیمت انتقاد یا تمایز سلیقه نسبت به مواضع غیر امنیتی نطام میباشد
عرضم را اینگونه تکمیل میکنم که فیلم قهرمان امریکایی داستان خود را با یک شوخی کاملا سیاسی شروع میکند اما نمیتواند از این پتانسیل خوب داستانیش به درستی بهره ببرد تا انجا که فیلم رفته رفته در بحث فیلمنامه دچار سستی و بعد ابتذال و بیهودگی معنایی میشود نکته ای که مهم است در بحث فیلمنامه به ان توجه شود این است که فیلم از هیچ یک از ساختار های شناخته شده یک فیلمنامه بهره نمیبرد شخصیت پردازی به طور کل وجود ندارد و اینکه شخصیت هایی هم که به نوعی صحبت هایشان کنایه سیاسی تلقی میگردد انقدر دور و خارج از معنا میباشند
که نمیتواند مخاطب را درگیر خط سیر اصلی خود کند
مورد دیگر اینکه بازی ها در پایین ترین سطح ممکن قرار دارد
با توجه به خط ضعیف داستانی قصه میتوان اینطور برداشت کرد که میبایست کمدی قهرمان امریکایی نزدیکی قابل توجهی به فرهنگ و جامعه ایران داشته باشد که عملا عکس این قضیه را شاهد هستیم و همانند اکثر کار های ساخته شده جامعه غربی این فیلم نیز پنجره ای از ایران عزیز را به نمایش میگذارد که شباهت زیادی به کشور های عربی دارد
کمدی بر مبنای داستان معروف آدم اشتباهی شکل میگیرد کسیکه نا خواسته وارد قضیه ای میشود که اصلا تصورش هم ندارد از طرف دیگر کمدی خیلی پرشتاب و بدون پیش در امد و شخصیت پردازی تنها بر پایه ماز جبرانی ابله اعظم قصه ما شکل میگیرد
همانطور که در بحث های پیشین یاد شد کمدی ها در چهار قسم دسته بندی میشوند
کمدی تقلیدی
کمدی لفظی یا کلامی
کمدی اسلپ استیک
کمدی شلوغ
در این فیلم با کمدی لفظی و کلامی در ارتباط هستیم که به شدت پیش پا افتاده میباشد به عبارت دیگر کمدی کلامی ان بخشی از کمدی معنا میگردد که کلام با لحنی طنز امیز و یا با محتوایی طنز گونه بیان گردد
غیر از بحث موسیقی که بد نیست بقیه بخش ها همچون فیلمبرداری یا حتی گریم یا طراحی لباس و موارد دیگر ما را قدمی کوچک هم به یک کار کمدی نزدیک نمیکند
کمترین انتظاری که میتوان از این فیلم داشت این بود که قهرمان امریکایی بتواند در قسمت پایانی به درستی تعلیق را به شکل جذابش محقق کند
اما اخرین پروژه ماز جبرانی نمیتواند در این مورد نیز موفق عمل کند
قهرمان امریکایی را میتوان یکی از تولید ارزان هایی خطاب کرد که با فاصله بسیار زیاد از سینما و مخاطبانش حرکت میکند
دکوپاژ یا همان تقطیع فیلمنامه خیلی موضوع مهمی برای کارگردان اثر نبوده است این بدین معناست که کل فرایند به شکلی کاملا دم دستی و ساده و بدون هیچ تفکری در رابطه با ساخت فضای خنده اور توسط کارگردان در نظر گرفته شده است
در پایان باید اشاره کنم ایده تروریست اشتباهی ان هم از نوع ایرانی اش در امریکا همیشه جذاب و جالب توجه میباشد ضمن اینکه با درونمایه ای این چنین میتواند انتقاد های تند یا ملایم سیاسی اش را در هر دو وسو هم امریکا و هم ایران در غالب فیلم و سینما به درستی بیان کند اما در ادامه چیزی که ما شاهدش هستیم کمدی نه تنها ضعیف بلکه به شدت مفتضح باشد به عبارت دیگر فیلمنامه پر اشتباه و ناقص و غیر اصولی و بازی های بد و عدم شناخت درست از ایران و فرهنگ ایرانی سه عامل
قطعی برای زمین زدن این فیلم میباشند
داستان در مورد چهار برادر جهش یافته لاکپشتی است. لئوناردو ، رافائل ، داناتلو و مایکل آنجلو. چهار برادر توسط استادشان اسپلینتر آموزش دیده اند و حالا میخواهند در برابر دشمنشان شردر از شهر محافظت کنند.
کامرون دیاز در این فیلم نقش یک معلم بی ادب، دائم المست و وقیح با نام الیزابت را بازی می کند که به دنبال این است که هر چه زودتر با نامزد پولدار خود عروسی کند و از شغل شریف معلمی و سر و کله زدن با بچه های مدرسه راحت شود! اما نامزدش او را ول می کند و او اکنون به دنبال یافتن یک فرد پولدار دیگر است. الیزابت برای رسیدن به این هدف خود، حاضر است هر کاری بکندد. حتی حاضر است تا بدن خود را برای هر چه بیشتر جذاب شدن، به تیغ جراحان زیبایی نیز بسپارد!
داستان در مورد یک مامور درجه ی یک و همه فن حریف و مافوق بشر و ... ارتش اسرائیل هست که از کشت و کشتار خسته شده و می خواد به آروزهاش برسه تا این که به جنگ ادامه بده! میزنه و این آقا میتونه خودشو گور به گور کنه بره آمریکا و تو یه آرایشگاه مشغول بشه اما ...
«ناتالي» (دياز)،«ديلن» (باريمور) و «الکس» (ليو)، براي مردي به نام «چارلي» (با صداي فورسايت) کار مي کنند که هرگز با کارمندان خود رو در رو ملاقات نمي کند. در مأموريت اين بار، «اريک ناکس» (راکول)، يکي از نوابغ فن آوري هاي الکترونيک ربوده شده و «راجر کوروين» اهريمني (کوري) مظنون شماره ي يک تلقي مي شود...
«برت رید» (ست روجن) در ظاهر یک روزنامه نگار است اما گاهی نقاب به چهره میزند و به مبارزه با افراد شرور شهر می پردازد و مردم این ابرقهرمان را زنبور سبز می نامند. کارته کاری بنام «کاتو» (جی چو) نیز در این راه به او کمک میکند. از طرفی روزنامه نگار کنجکاوی بنام «لنور کیس» (کامرون دیاز) قصد دارد که …
دهه ي ۱۸۶۰. «جيمز وست» (اسميت) و «آرتيموس گوردون» (کلاين) دو مأمور فدرال با ويژگي هاي کاملا متضاد هستند. رئيس جمهور ايالات متحد از آن دو دعوت مي کند تا نابغه اي با مقاصد شيطاني به نام «دکتر آرليس لاولس» (برانا) را بيابند و دستگير کنند...