تلاش هزار ساله ی مردی (جکمن) برای نجات زندگی زنی (وایس) که دوست دارد؛ در هیئت یک فاتح اسپانیایی قرن شانزدهمی، یک دانشمند در زمان حال و یک فضانورد در قرن بیست و ششم.
در رابطه با فیلم Fountain یکی از مفاهیمی که در جریانهای دینی و شبهدینی مختلف جایگاه ویژه دارد، مفهوم درخت است. در قرآن کریم نیز بارها به این مفهوم اشاره شده است. درخت در لسان قرآن، گاه برای تمثیل انگاره توحید و انگاره شرک در تعابیری همچون شجره طیبه و شجره خبیثه و گاه در توصیف توحید عمومی خلقت با تعابیری همچون «النجم و الشجر یسجدان»مورد استفاده قرار گرفته است. در روایت نبوت حضرت موسی علیه السلام نیز ذکر شده که خداوند از ورای درختی با این پیامبر الهی سخن گفت.یکی از مفاهیمی که در جریانهای دینی و شبهدینی مختلف
جایگاه ویژه دارد، مفهوم درخت است.
در داستان هبوط آدم علیه السلام از بهشت نیز قرآن کریم ذکر میفرماید که شیطان با وسوسه “درخت جاودانگی” او را فریفت. اما هیچ یک از توصیفاتی که در قرآن از پدیده هایی همچون درخت، سنگ ( همچون: منها لما یهبط من خشیه الله)، خوراکیها (همچون: زیتون، عسل، انجیر و …)، حیوانات (همچون: سگ اصحاب کهف، هدهد و مورچه سلیمان، شتر صالح، پرندگان ابابیل و…) و سایر پدیدههای طبیعی (آتش، کوه، دریا، بادها، ماه، ستارگان، شهابها، خورشید و..) موجود است، به معنای تقدسبخشیِ متافیزیکی به این امور نیست. بلکه همه آنها از آن جهت که بخشی از خلقت شگرف خداوند و جلوهای از زیبایی و حکمت و رحمت و عظمت او هستند، قابل توجهند.
هیچ یک از تعابیر قرآن درباره این پدیده ها را نمیتوان توجیهی برای بزرگداشت و تقدس بخشی خرافی به بخشهای طبیعت دانست. تقدس مکانها و اشیاء مادی همواره بالعرض و به اعتبار حقیقتی متافیزیکی و متعالی بوده است که با آن شیء نسبت دارد. برای مثال تقدس تربت کربلا بواسطه ارتباط این خاک با وجود مقدس سیدالشهداء و واقعه عاشوراست نه ویژگی باطنی ای که “زمین” واجد آن است.
در خصوص عنصر طبیعی “آب” خداوند در قرآن کریم تعبیری به کار برده است که در خصوص هیچ عنصر مادی ذکر نشده است (جعلنا من الماء کل شیء حی)؛ با این حال این تعبیر سبب تقدسی خرافی برای آب در میان مسلمانان نشده است و هر چند باران و آب همواره “نشانه رحمت خداوند” دانسته شده ولی هیچ گروه و فرقه ای به “واسطه میان زمین و آسمان” (عالم جسمانی و ملکوت) بودن آب قائل نشده است.
در خصوص “آب” خداوند در قرآن کریم تعبیری به کار برده است که در خصوص هیچ عنصر مادی ذکر نشده است
(جعلنا من الماء کل شیء حی)؛
با این حال این تعبیر، سبب تقدسی خرافی برای آب در میان مسلمانان نشده است
با این حال درخت در کابالا و فرقههای پاگانیستی جایگاهی مقدس و متافیزیکی دارد. تمام هستیشناسی آیین کابالا و اسطورهشناسی یهود بهصورت سمبلیک در درختوارهای با نام “درخت حیات” معرفی میشود. درخت حیات، درخت دانش درخت مرگ درخت ارواح و درخت کیهانی از جمله استعارههایی هستند که با تکیه بر مفهوم درخت، در آموزههای کابالیستی برای توصیف جهان خلقت مورد استفاده قرار گرفتهاند.
با این حال جایگاه مقدس و حلقه آسمان و زمین بودن درخت در آیین کابالا تنها به معانی استعارهای آن محدود نمیشود. در آیین کابالا درخت زمینی نه به عنوان جلوهای از خلقت خداوند بلکه به عنوان واسطهای میان عالم بالا و عالم جسمانی و حلقهای میان عالم ملکوت و عالم ناسوت مورد توجه است. این اعتقاد عمیق عمدتاً بر اساس کشف و شهود و اظهارات بزرگان عرفا کابالا صورتبندی شده است و کمتر به ارائه دستمایههای کلامی برای توجیه آن پرداخت شده است.
تمام هستیشناسی آیین کابالا و اسطورهشناسی یهود
به صورت سمبلیک در درختوارهای با نام “درخت حیات” معرفی میشود
خاخام “اسحاق بن سیلمان لوریا” مشهور به “اسحاق لوریا”[که به عنوان پدر کابالای امروزی شناخته میشود، از جمله کسانی بود که به حلقه واسط بودن درخت میان عالم ملکوت و عالم جسمانیات اعتقاد داشت. او درختان را جایگاه آرامگرفتن نفوس انسانی پس از مرگ میدانست. در شرح احوالات او آمده است که وی به “بهار” توجه خاص داشت و در ماه “نیسان” هنگام شکوفهزدن درختان به انجام اعمال عبادی خاص در مقابل درختان اقدام مینمود. او اعتقاد داشت با این اعمال به روح سرگشته کسانی که در درختان هستند یاری میرساند تا به جای سقوط به مراتب پایینتر، به سوی تعالی بالا بروند. به گفته کابالیستها سنت “لوریا” این بود که شاگردانش را به میان درختان و طبیعت ببرد و در آنجا به آنها آموزش دهد.
خاخام اسحاق لوریا که به عنوان پدر کابالای امروزی شناخته میشود،
از جمله کسانی بود که به حلقه واسط بودن درخت میان عالم ملکوت و عالم جسمانیات اعتقاد داشت.
در شرح احوالات خاخام لوریا آمده است که وی به “بهار” توجه خاص داشت
و در ماه “نیسان” هنگام شکوفه زدن درختان به انجام اعمال عبادی خاص در مقابل درختان اقدام می نمود
به گفته شاگردانش در یکی از این روزها لوریا چشمان خود را باز میکند و درختان را نفوس انسانی با روحهای بیشمار میبیند. لوریا از نفوس مردگان میپرسد شما چرا اینجا (در درختان) توقف کردهاید؟ نفوس پاسخ میدهند این به دلیل آن است که در زمان حیات تبهکار نبودیم. ما تو را میشناسیم و میدانیم میتوانی به ما کمک کنی. لوریا نیز قول میدهد کمک کند از برزخ درخت رها شده و بالا بروند. شاگردانش لوریا را در حال گفتوگو میدیدند در حالی که تنها او بود که سخن میگفت و روح درختان از دید شاگردان پنهان بودند. شاگردان بعدها از او پرسیدند تو با چه کسانی سخن میگفتی و لوریا پاسخ داد: اگر میتوانستید آنها را ببینید، از اینکه چه جمعیتی از ارواح در درختان هستند، حیرتزده میشدید[13].
اولین اشارات در خصوص اینچنین جایگاهی برای درخت در آثار “موشه لئونی” نویسنده کتاب مشهور زوهار[14] به چشم میخورد. او در کتاب هانفش هاهاخامه (النفس الحکیمه) از این ویژگی و جایگاه درخت برای توضیح جهان کابالا در تمثیل درخت زندگی استفاده مینماید.
در آموزههای کابالا درختان نهتنها جایگاه نفوس و ارواح انسانی هستند بلکه خودشان نیز نفس مجرده دارند. این عقیده در شرح احوال خاخام ناخمان برسلاوی توضیح داده شده است. او روزی در سفر، برای اقامت شب مسافرخانه چوبی را برمیگزیند. خاخام ناخمن در دل شب با صدای بلند شروع به گریه میکند به نحوی که صاحب مسافرخانه و همراهان خاخام متوجه حالت غیرعادی او میشوند. همگی گرد او میآیند تا علت را جویا شوند. خاخام قبل از هر سخنی کتابی را بیرون میآورد و با چشمان بسته آن را باز میکند و سپس جمله نوشتهشده در صفحه را میخواند: «قطعکردن درخت پیش از موعد، همانند کشتن یک نفس است.» خاخام از صاحب مسافرخانه سؤال میکند آیا چوب دیوارهای مسافرخانه از درختانی است که پیش از موعد قطع شده است؟ صاحب مسافرخانه تأیید میکند. خاخام توضیح میدهد: من در مکاشفهام با بدن کسانی که کشته شده بودند احاطه شده بودم. بسیار ترسیده بودم. حالا میدانم آنها روح درختان بودند که برای من گریه میکردند.
طبق اسطورهشناسی کابالا و یهود،
در بهشت عدن در آسمان هفتم درختی به نام درخت زندگی وجود دارد که ارواح از آن تولید میشوند
اسحاق لوریا پدر عرفان کابالا، حلقه واسط میان آسمان و زمینبودن را با دلیل دیگری نیز توضیح میدهد؛ طبق اسطورهشناسی کابالا و یهود، در بهشت عدن در آسمان هفتم درختی به نام درخت زندگی وجود دارد که ارواح از آن تولید میشوند. ارواح تولیدشده در گنجهایی به نام گوف یا بدن سقوط میکنند و در آنجا منتظر نزول به زمین و تولد میمانند.
اسحاق لوریا توضیح میدهد که حلقه واسط درخت زندگی در آسمان هفتم و تولد نوزاد زمین درختان هستند. ارواح بهتدریج از آسمان بر درختان نزول میکنند و درختان همانند یک گهواره واسط ارواح را تا زمان تولد نگه میدارند[لوریا همچنین معتقد است از میان حیوانات گنجشک این نزول را بهخوبی حس میکند و میتواند پایینآمدن ارواح را بر روی درختان مشاهده کند. او دلیل آواز غوغاگونه گنجشکان را همین ادراک ارواح میداند
قبر اسحاق لوریا
رابطه ارواح با درختان در آموزههای پاگانیستی اروپای کهن پیش از مسیحیت نیز وجود داشته است. پرستش درخت بلوط یکی از آموزههای پاگانهای ژرمن بود. در زمان فراگیرشدن مسیحیت برخی از این آموزههای خرافی با شکلهای تغییریافته بهتدریج وارد مسیحیت شد و در مناسکی همچون برپایی درخت کریسمس در روزهایی پایانی سال و زمان منتسب به تولد عیسی مسیح، خود را بهخوبی نشان داد[
در مدارس نوین کابالا به هنرجوها گفته میشود کابالا یک درخت است که با بالا رفتن از شاخه های آن میتوانید به مقامی نزدیک به خدا و شبیه به خدا برسید. در عرفان کابالا رسیدن انسان به خدا به معنای فنای فیالله نیست بلکه به معنای رسیدن به مقام خدایی است. در این سیستم معنوی، فرد سالک قرار نیست فانی در خداوند گردد و هستی خود را در مقابل هستی لایزال خداوند ناچیز و نامقدار ببیند. بلکه قرار است خود را به اندازه خداوند و در جایگاهی خدایی درک کند. در واقع از منظر کابالا انسان در مقام خداوند عبد و بنده نیست بلکه مخلوقی است که میتواند به خدایی برسد. از این رو انسان و خدا در این منظومه عجیب، در واقع دو روی یک سکه هستند..
در عرفان کابالا رسیدن انسان به خدا به معنای فنای فیالله نیست
بلکه به معنای رسیدن به مقام خدایی است.
فرد سالک قرار نیست فانی در خداوند گردد
بلکه قرار است خود را به اندازه خداوند و در جایگاهی خدایی درک کند.
این جایگاه ویژه طبیعت شناختی و معناگرا برای درخت و نسبت آن با آفرینش انسان در محصولات رسانهای وابسته به کانونهای کابالیستی، با گستردگی، عمق و تنوع بسیاری مورد تبلیغ و تأکید قرار گرفته است.
فیلم سینمایی سرچشمه[21] محصول 2006 میلادی در آمریکا، سه داستان موازی درباره خاستگاه، زندگی و فرجام انسان است که در 500 سال گذشته، زمان حال و 500 سال آینده روایت میشود. در این فیلم نقطه اتکا داستان درختی کهنسال است که منشأ خلقت انسان به شمار میآید.
فیلم سینمایی سرچشمه
محصول 2006 امریکا
این درخت در هیبتی همانند “درخت دانش در بهشت عدن” در داستان اول دیده میشود. توماس قهرمان داستان اول، شوالیهای اسپانیایی (با بازی هیو جکمن) است که قصد دارد درخت زندگی را برای ملکه خود بیابد. در داستان دوم درخت حیات درختی عجیب در آفریقاست که دکتر کرئو (با بازی همان هیو جکمن) قصد دارد از شیره آن برای درمان سرطان همسر محبوبش استفاده کند.
درخت در فیلم سرچشمه
در داستان سوم تام (باز هم با بازی “هیو جکمن”) در حبابی افسانهای که درخت کهنسالی در آن وجود دارد، به سوی سحابی دوردستی در فضا در حرکت است. روح همسر تام در درون درخت است و تام امیدوار است بتواند با رسانیدن درخت به سحابی که در سخنان همسرش از آن تعبیر به بهشت و محل آرامش ارواح انسانها شده است، معشوق زندگیاش را به سکون و آرامش برساند. جایجای و بند بند سناریو این فیلم با عقاید و آموزههای اساتید کابالا از اسحاق لوریا تا موشه لئونی تطبیق تام دارد.
فیلم سینمایی آواتار محصول 2009 میلادی آمریکا که پرفروشترین فیلم تاریخ نام گرفت
نیز داستان خود را حول محور درختی مقدس به نام درخت ارواح روایت میکند
فیلم سینمایی آواتار[22] محصول 2009 میلادی در آمریکا که پرفروشترین فیلم تاریخ نام گرفت نیز داستان خود را حول محور درختی مقدس به نام درخت ارواح روایت میکند. این درخت محل تجمع ارواح گذشتگان است و با عالم بالا و وجود مقدس الهه ایوا در ارتباط است. همین درخت سرنوشت قوم ناوی را پس از نیایش جک سالی در پای درخت، رقم میزند و آنها را بر دشمن مهاجم پیروز میگرداند.
فیلم درخت زندگی
محصول 2011 میلادی در آمریکا
فیلم درخت زندگی[23] محصول 2011 میلادی در آمریکا و برنده نخل طلایی کن 2011 میلادی نیز از جمله آثاری است که با الهام از آموزههای کابالا، در قالب تمثیل درخت حیات سعی دارد باطن زندگی و حیات انسان را بر اساس آنچه در تورات و بویژه سفر پیدایش آمده است، تبیین نماید.
داستان «عطش مبارزه » در آینده رخ می دهد. در این زمان حکومتی ستمگر به نام کاپیتول، همه ساله از میان ۱۲ منطقه ای که بر آنها حکمرانی می کند، از هر منطقه پسر و دختری را بر می گزیند تا در یک رقابت خشن با رقبای شان از منطقه های دیگر مبارزه کنند، در حالی که کل مراحل مبارزه از تلوزیون برای مردم پخش شده و در نهایت کسی برنده می شود که تنها فرد زنده مانده در این رقابت باشد. «کتنیس اوردین» داوطلب میشود تا به جای خواهر کوچکترش که از منطقه آنها برگزیده شده، به مبارزه برود...
"دکتر رایان استون" یک مهندس پزشکی نابغه در اولین ماموریت خود با شاتل فضایی به همراه فضانورد کهنه کار "مت کاوالسکی" در آخرین ماموریت پیش از بازنشستگی به فضا فرستاده می شوند.اما در یک گردش روتین فاجعه ای بزرگ رخ می دهد.شاتل بطور کامل متلاشی شده و آنها را در فضای بیکران و بدون جاذبه سرگردان می کند...
در طی ماموریت سفر به مریخ . فضانورد مارک واتنی به طوفان شدیدی بر میخورد که با خوش شانسی میتواند جان سالم بدر ببرد اما حالا با اندکی وسایل برای زنده ماندن او تنها داخل سرزمین مریخ است و باید راهی برای مخابره با زمین پیدا کند تا زنده بماند...
امریکا. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۸، نوجوانی به نام «دانی دارکو» (جیک جیلنهال) یک شب توی خواب راه می افتد و از خانه خارج می شود و با خرگوش غول پیکر و زشت رویی به نام «فرانک» (دووال) ملاقات می کند که به او می گوید دنیا۲۸ روز و ۶ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه ی دیگر نابود خواهد شد …
سالها پس از اینکه یک بیماری بیشتر انسانها را از بین برده و تعدادی از آنها را تبدیل به هیولا کرده،تنها بازمانده نیویورک تلاش می کند برای این بیماری یک درمان بدست بیاورد...
پس از اینکه بیگانگان با کشتی ها فضایی خود در اطراف زمین مستقر میشوند، یک زبانشناس متخصص بنام لوئیس بنکس (امی آدامز) توسط ارتش استخدام میشود تا بفهمد هدف آنها از آمدن به زمین چیست...
داستان فیلم در زمان آینده در شهر لس آنجلس اتفاق می افتد. تئودور « خواکین فونیکس » مرد میانسالی است که شغلش نوشتن نامه های عاشقانه از طرف افراد متقاضی به نامزدشان است. تئودور نامه های عاشقانه را به خوبی نگارش میکند ، گویی که عاشق ترین فرد روی زمین است. اما وی در زندگی شخصی خودش چندان موفق نیست...
زمانی که آزمایشاتی جهت بدست آوردن درمانی برای آلزایمر بر روی میمون ها انجام میشود، یک میمون که از لحاظ ژنتیکی جهش یافته است، هوش بالایش را به کار می گیرد تا بقیه هم نوعانش را برای رسیدن به آزادی رهبری کند.
در سال ۲۰۲۷ نسل بشر عقیم شده و مدت هجده سال است که هیچ کودکی بدنیا نیامده است. در این زمان در کشور انگلستان یک حکومت فاشیستی برقرار است که با مخالفین و شورشیان بشدت برخورد می کند. در چنین اوضاعی مردی شکست خورده به اسم تئو فارون که تنها دوستش پیرمردی به اسم جاسپر است، با جولین که در گذشته با او رابطه داشته برخورد می کند. جولین رهبر یکی از گروه های ضد حکومتی است که بیست سال پیش از تئو باردار شده و نوزادی بدنیا آورده اما تئو ناخواسته باعث مرگ این کودک شده است. اکنون جولین از تئو می خواهد که به او کمک کند…