وقتی دیوانه هذیانی، روکسور، دانشمندی را به امید استفاده از پرتو مرگش برای دستیابی به تسلط بر جهان می رباید، چاندو، هیپنوتیزور و یوگی قدرتمند با او مخالفت می کند.
در انگلستان ویکتوریایی، دختری جوان و خسته از زندگی روزمره، رویایی میبیند که وارد دنیای خیالی و شگفتانگیزی به نام سرزمین عجایب شده است، جایی که پر از شخصیتهای عجیب و غریب است.
جوانی خوش قلب را از شهر فاسدش، رم غربی واقع در اوکلاهما، طرد کردند. او خواب می بیند که به روزهای قدیمی اش در رم، جایی که با دسیسه های دادگاه و نقشه قتل علیه امپراطور همراه است، بازگشته...
یک دختر کوچک داستانی درباره اژدها می خواند. در حالی که او به خواب می رود ، عروسک او از طریق یک سرزمین کالیکو سوار بر اسب کالیکو می شود تا با یک اژدهای کالیکو آواز سه سر نبرد کند...
اسکروج یک تندخو و بخیل پیر است که هیچ ارتباطی با کریسمس ندارد. روحهای گذشته، حال و آینده کریسمس جلوی اسکروج ظاهر میشوند و او را بر سفری به عمق روح و جادوی خود کریسمس میبرند...
یک زن می فهمد که همانطور که قبلاً تصور می شد در اثر مسمومیت با رادیوم نمی میرد ، اما وقتی با خبرنگاری ملاقات می کند که به دنبال یک داستان است ، دوباره برای سود خود تظاهر به بیماری می کند.
تام کانتی، پسر فقیری، و شاهزاده ولز، هویتهای خود را با هم عوض میکنند. اما این تبادل هویت، اتفاقات غیرمنتظرهای را به دنبال دارد و آنها را مجبور میکند تا زندگی یکدیگر را نیز تجربه کنند...
در شب کریسمس، یک پیرمرد خسیس به نام "ابنزر اسکورج" توسط روح همکار سابقش "جیکوب مارلی" ملاقات می شود. شریکش هم همانند خودش زمانی که زنده بوده خسیس بوده، حالا می خواهد به "ابنزر" هشدار دهد که خساست چه عواقبی برای او در جهان پس از مرگ دارد.....