فیلم آشفته (Messy) داستان زندگی استلا فاکس را دنبال میکند؛ او زنی بهشدت خودآگاه، بیبندوبار و معتاد به عشق است که بعد از یک جدایی ویرانگر به نیویورک میرود و تمام روابط عاشقانهی ناامیدکنندهاش را در طول یک تابستان تجربه میکند.
یک زوج چپگرای ل.ز.ب.ی.ن. و سگشان قایق خود را در یک جزیره دورافتاده فلوریدا به گل مینشانند و به طور ناخواسته وارد کمپ یک زوج راستگرا میشوند. همه باید منتظر جزر و مد بمانند تا قایق آزاد شود و بتوانند از آنجا بروند.
مردی تنها با زنی آزاداندیش آشنا میشود که به او نه مرحله برای حرکت به جلو آموزش میدهد. در حالی که او به او کمک میکند، آنها شروع به عاشق شدن یکدیگر میکنند.
گوگرل، یک دختر مهربان و ابرقهرمان، میخواهد همه را خوشحال کند. اما یک نینجای قدرتمند مانع او میشود. حالا گوگرل باید خودش را به یک نینجا تبدیل کند تا بتواند بر این مانع غلبه کند و ماموریتش را کامل کند.
در اولین برنامه کمدی ویژه خود، کوین جیمز تورنتون مخاطب را به سفری برای رسیدن به سن بلوغ می برد و در مورد بزرگ شدن به عنوان یک ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ا در یک جامعه کلیسایی سختگیر، تلاش برای محبوب شدن در مدرسه و داستان های مرتبط اما شرم آور که همه ما در تلاش برای جا افتادن در پوست خود به اشتراک می گذاریم، صحبت می کند. همه اینها با کمی چاشنی اتوتیون.
اِوا، یک خدمتکار جوان، در یک هتل بزرگ مشغول به کار میشود. او با همکارانی با شخصیتهای قوی آشنا شده و با آنها دوست میشود. اما آرامش آنها با شروع یک جنبش اجتماعی بر هم میخورد و هر یک از آنها با چالشهای جدیدی روبرو میشوند.
الکس و اِوا تصمیم میگیرند در همان جایی که برای اولین بار با هم ملاقات کردند، ازدواج کنند. اما یک سری اتفاقات غیرمنتظره باعث میشود که مراسم آنها با مشکل مواجه شود....
فیلم داستان یک مقام منطقهای فاسد را روایت میکند که در شب سال نو، در آستانه سقوط، با احضاریهای از سوی دادستانی مواجه میشود. او همراه با اطرافیان خود، در گردابی از وقایع قرار میگیرد که سرنوشت او را رقم میزند...
زوجی آمریکایی که قصد فرزندخواندگی دارند، در تعطیلاتی پردردسر در روستاهای ایتالیا، بدون دسترسی به حمل و نقل و آشنایی با زبان، با مشکلات رابطهشان دست و پنجه نرم میکنند.
ممکن است دوستی هیزل و دیزی بر سر پسری به نام جیجی، که جیمی هم صدایش میزنند، به جدال کشیده شود. او مردِ خوشقیافهای از یک کشور دیگر است. اما قلبش را کدامشان به دست خواهد آورد؟...
یک زن و شوهر که پنج سال است ازدواج کردهاند، با هم یک اسباببازی به نام اودونگ-اودونگ را در کارناوال اداره میکنند و تمام روز را به سرگرم کردن و مراقبت از بچههای دیگران میگذرانند، در حالی که خودشان فرزندی ندارند. در میان دخالتهای فامیل، شک و تردیدهای شخصی و یک رویارویی پر سر و صدا، آنها دلیل اینکه چرا هنوز فرزندی ندارند را کشف میکنند.
این یک داستان عاشقانه بامزه، تلخ و غیرمعمول است؛ روایتی از دو شخص که در مرز زندگی قرار دارند. آنها از طریق ارتباطی غیرمنتظره، هدف و عشقی را مییابند و از تاریکی میگریزند تا به سوی نور حرکت کنند.