ر این پی پر ویو فوق العاده زیبا ، ای جی لی و نیکی بلا بر سر کمربند دیواز مسابقه خواهند داد. سپس شاهد یک مسابقه تگ تیم به صورت فیتال فور وی خواهیم بود که در آن تیم استارداست و گلداست باید در برابر سه تیم دیگر از عنوان خود دفاع کنند...
یک گربه سیاه که موشها به آن میگفتند «اسمشو نبر» به شهر موشها حمله میکرد. به خاطر همین موشها به یک شهر دیگر میروند. قرار میشود پدرها و مادرها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچهها هم با معلم و آشپزباشی راه طولانیتر را انتخاب میکنند.
حسن (رضا ارحام صدر) آرايشگر جواني است كه درآمد كافي ندارد و تنگناهاي مالي او را مستأصل كرده است. مادر حسن (گيتي فروهر) كه نااميدي فرزندش را مي بيند وصيت نامه ي شوهرش را به حسن مي دهد و حسن درمي يابد كه پدرش مبلغ هنگفتي نزد چنگيز (اكبر خواجوي) به امانت گذاشته است. چنگيز حاضر به بازپس دادن بدهي خود نمي شود و در نزاع با حسن از هوش مي رود. حسن كه تصور مي كند چنگيز را به قتل رسانده با شاگردش غلام (سيدعلي ميري) مي گريزد و از شهر خارج مي شود. از طرف ديگر هوشنگ (فرخ ساجدي)، كه جوان شيادي است، به نسرين (مينو)، دختر چنگيز، ابراز علاقه مي كند. حسن در بيابان كوزه اي مي يابد و پريزاد به حسن ياري مي رساند تا طلب خود را از چنگيز بازپس گيرد. پس از آن حسن با دختري كه كاملاً به پريزاد شباهت دارد پيمان زناشويي مي بندد.
پی پر ویو Hell in a Cell یکی از جذاب ترین پی پر ویو های سال است ، زیرا که شاهد مسابقه درون قفس خواهیم بود و همین موضوع باعث جذابیت بیشتر این شو می شود...
تیمسار سلیمانی و همسرش در روابط خود به بن بست میرسند، تلاش های وکیل خانواده برای بهبود اوضاع زندگی آنها بی نتیجه می ماند ،سالها بعد گناهان تیمسار گریبان مازیار ( پسر جوانش ) را میگیرد و مسیر عشق و زندگی او را دشوار می سازد. و …
پسر جوانی به نام علی، سعید کنگرانی، که با خانوادهاش در محلههای حاشیهنشین تهران زندگی میکند پدر بیمارش، اسماعیل محمدی، را برای معالجه به بیمارستان بزرگی میبرد، نمیتواند پدرش را بستری کند و در پیادهرو کنار نردههای بیمارستان چند روزی را سپری میکنند تا این که با شخصی به نام سامری، عزتالله انتظامی، روبهرو میشوند. پدر از او کمک میخواهد، سامری به پدر و پسر میگوید که اگر میخواهند به سادگی پول زیادی به دست آورند فردای آن روز صبح زود ساعت شش سر چهارراه منتظر او باشند
«قزل ارسلان» (پسر اميرارسلان) روزي تصويري از «مه لقا» دختر «پاپاس شاه» را مي بيند و شيفته اش مي شود و در جستجوي او به شهري مي رسد و در آنجا درمي يابد كه پاپاس شاه دشمن پدرش است و وقتي دست به شمشير مي شود توسط «سهيل وزير» جادو شده و گرفتار پسر فولادزره ديو مي گردد. «اميرارسلان» از ماجرا با اطلاع شده و به كمك پسرش مي رود. اما با مشكلات زيادي روبرو شده و با ياري اسب پرنده و قاليچه ي جادو موفق مي شود دشمنان را شكست داده و پسرش را به همراه مه لقا نجات دهد.
یک مستندی که باید دید! این مستند تمامی زندگی بروس لی را از تولد در شهر سانفرانسیسکو تا قتل مرموزش در سن ۳۲سالگی را شامل می شود. همچنین این فیلم ابزاری را که بروس لی از آن ها در فیلم های خود استفاده می کرده و چگونگی این ابر هنرپیشه آسیایی هالیوود بر سینما را نشان می دهد...