بعد از اینکه یک نیمه زامبی عاشق یک انسان میشود روایت عاطفی بین آنها پیش می آید که باعث تغییر در ساختار کلی دنیای آنها میشود..در این فیلم سه سری موجودات وجود دارند..انسانها ، نیمه زامبیها و اسکلتها..اسکلتها نژاد بی رحمی هستند که کاملا مردند..اما چه میشود اگر نیمه زامبیها به اخلاقیات آدمیزادی خود بازگردند…؟!..
بوکسوری به نام بیلی امیدوار است که یک مربی به نام تیک ویلیس به او تمرین دهد و کمک کند که به زندگی برگردد. او اخیرا همسرش را در حادثه رانندگی از دست داده و دخترش از جانب دولت تحت مراقبت از کودکان است...
مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) وقتی مخترع مهربان می میرد، «ادوارد» تنها می شود….….
داستان در مورد دو مرد، یکی سفید و دیگری سیاه پوست در یک آپارتمان مشترک است، که از دیدگاه های اعتقادی با هم تضاد بسیار زیادی دارند…..
داستان در مورد یک نویسنده جوان است که زندگی یک دزد را دنبال می کند و …….
کوه نوردی که در حالی در زیر تخه سنگ های بزرگ درگیر کارهای هیجانی خودش است و در ان قسمت گیر افتاده است در پی زنده ماندن خود در انجا همه کاری می کند او نه غذای دارد نه چیزی و باید تمام وسایل و ابزار مورد نیازش رو خودش تامین کند تا ...
سالها پس از اینکه یک بیماری بیشتر انسانها را از بین برده و تعدادی از آنها را تبدیل به هیولا کرده،تنها بازمانده نیویورک تلاش می کند برای این بیماری یک درمان بدست بیاورد...
در این مستند شبکه ی نشنال جئوگرافی سفر خود را از سیاره زمین شروع کرده و به تمام سیارات و انواع مختلف اجرام کیهانی سر می زند. این مستند یکی از محبوبترین ها در زمینه ی نجوم و اختر شناسی می باشد، چرا که اطلاعات جامع و کاملی از گوشه و کنار نجوم برای شیفتگان علم شیرین نجوم بیان می کند.......
«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت میشده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد...
یک زندان بان سفید پوست نژاد پرست بنام «هنک»، عاشق یک سیاه پوست دورگه بنام «لتیشیا» می شود، زنی که همسر آخرین زندانی ای است که هنک اعدام کرده