جرج تاون واشينگتن د. ک. امريکا. «ريگان» (بلر)، دختر دوازده ساله ي يکي از بازيگران زن مشهور سينما (برستين) دچار حالت هاي غريبي مي شود. تمام تلاش پزشکان براي تشخيص و درمان بيماري «ريگان» بي نتيجه مي ماند، و در نهايت، تنها راه چاره، اجراي مراسم جن گيري است...
یک تیم مکتشف سرنخی از ریشه های انسان در زمین پیدا میکنن، که باعث میشه اونا رو به تاریک ترین گوشه و کنار جهان بکشونه و اونا مجبور میشن برای نجات آینده انسان جنگ های وحشتناکی در آنجا انجام بدن اما…
وقتی دانیل پلانیو (دنیل دی لوئیس) اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را میگیرد و به آنجا می رود تا شانس هایش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد و شانس به دانیل پلانیو و پسرش روی می اورد. ولی در حالی که روز به روز پول و ثروت آنها افزایش پیدا می کند، کم کم هیچی از ارزش های انسانی، عشق، امید و عقیده باقی نمی ماند و حتی روابط بین پدر و پسر با انحرافات و نیرنگ ها و بیشتر شدن نفت به مخاطره می افتد …
چهار داستان جنایی متفاوت، که در مرکز آنها مردی درشت اندام با چهرهای خشن قرار دارد که به دنبال قاتل معشوقهاش گلدی است، مردی که با پلیس فاسد شهر گناه درگیر میشود و بعد از یک اشتباه وحشتناک تحت تعقیب قرار می گیرد، یک مامور پلیس که جانش را برای محاقظت از یک دختر به خطر می اندازد، و یک قاتل که به دنبال کسب در آمد از راه خودش است.
زمانی که موجودات فضایی به زمین حمله می کنند انسانها رباط های غول پیکری تولید می کنند و سوار بر آن به جنگ با موجودات فضایی می روند و...
در لندن، یکی از میلیونرهای معاملات املاکی، تلاش می کند توجه چند نفر از سرمایه داران شهر (باتلر و البا) را جلب کند، اما او نقشه های پیچیده تری دارد. او برنامه ریزی کرده تا خودش و یکی از همکارانش (ویلکینسون) یکشبه پولدار شوند...
نیک کاراوی (توبی مگوایر) که در جزیره لانگ زندگی میکند، مجذوب گذشته مرموز و سبک زندگی اسراف کارانه همسایه خود جی گتسبی (دی کاپریو) میشود. او به سمت گتسبی کشیده میشود تا شاهدی بر تراژدی زندگی او باشد...
داستانی که در اواخر قرن نوزدهم و در طبقه مرفه روسیه اتفاق می افتد. آنا کارنینای اشراف زاده با کنت ورانسکی دولتمرد وارد یک رابطه عاشقانه می شود اما این روابط عاشقانه دردسرهای فراوانی دارد...
در اواخر قرن نوزدهم در لندن، رابرت انجیر، همسرش جولیا و آلفرد بوردن بعنوان دستیاران یک شعبده باز باهم کار می کنند. جولیا بر اثر یک تصادف در حین اجرا جان میدهد و رابرت، آلفرد را بخاطر مرگ همسرش سرزنش می کند و رابطه دوستانه بین آنها جایش را به دشمنی میدهد. بعد از مدتی هردو شعبده باز هایی مشهور، و رقبایی سرسخت برای یکدیگر می شوند و در اجرای یکدیگر خرابکاری می کنند. وقتی آلفرد یک حقه ناب را روی صحنه اجرا می کند، رابرت غرق در تلاش برای فاش کردن راز رقیبش می شود و این کار او عواقب غم انگیزی را به دنبال دارد...