در شبی برفی در سال 1963، یکی از دانشآموزان در جنگل ناپدید میشود. در حالی که دوستانش به دنبال او میگردند، با تاریکی و اهریمنی که مدرسهی ایدهآلشان بر روی آن بنا شده روبرو میشوند.
یک بازیکن بیسبال جوان و با استعداد که دیگر دقت و کنترل کافی در پرتاپ توپ بیسبال را ندارد ، نزد روانشناس باشگاهش فرستاده می شود ، جایی که خاطرات گذشته زندگی تاریکش برایش یادآوری می شود و…
: این فیلم، داستانی خیال پردازانه از سفر سوررئال و خشونت بار دو نوجوان در نیویورک است. در این فیلم، دیزی (سااویرس رونان) همراه با ویولت (الکسیس بلدل) که در کارهای او شریک است، دو جنایتکار هستند که با مجموعه ای از چالش ها روبه رو می شوند و در نهایت یک هدف ناخواسته باعث میشود تا آنها در نقشه خود تغییراتی بدهند و…
داستان واقعی ریچارد کوکلینسکی، قاتلی حرفه ای ، بدنام و مرد خانواده. زمانی که وی سرانجام در سال 1986 دستگیر شد، نه همسرش و نه دخترانش از حرفه واقعی او کوچکترین خبری نداشتند…
جسیکا از دوران کودکی خود با خوابیدن مشکل داشته و با کابوس های خواب های خود در گیر میشود. همین قضیه باعث می شود به همراه دوست پسرش، شان، بر روی این قضیه مطالعه کنند تا منشاء این کابوس ها را پیدا کنند………
مردی که در حین سرقت از بانک گرفتار شده است، نا امیدانه سعی دارد از تحویل دار بانک که بطور مخفیانه عاشق اوست، محافظت کند اما جنایاتی عجیب نیز در این بین رخ میدهد که…
جان روزو، کارآگاه خصوصی در شیکاگو و پلیس سابق نیویورک، که با نوشیدن مشروب با مشکلاتش کنار میآید، در آخرین لحظه مأموریت مییابد تا مردی میانسال را که سوار قطار کالیفرنیا زفیر به مقصد لسآنجلس شده، تعقیب کند.
مردی که اعتیاد به مواد مخدر دارد و بعنوان یک مجرم خردهپا شناخته می شود، زمانی که معنای محبت و دلسوزی را درک می کند، زندگی اش را نجات می دهد و از آن وضع فلاکت بار بیرون می آید...
«مايکل فلگيت»، جوان انگليسي مقيم منهتن، يک شرکت موفق حراج اشياي هنري کم ياب و با ارزش را مي گرداند. وقتي «مايکل» با «جينا» آشنا مي شود، بلافاصله از او خوشش مي آيد و سه ماه بعد از او تقاضاي ازدواج مي کند. اما «جينا» مي گويد که به خاطر خانواده اش، «مايکل» هرگز نبايد ازدواج با او را به ذهن خود خطور دهد. کمي بعد «مايکل» به مشکل خانواده ي «جينا» پي مي برد: «فرانک»، پدر «جينا»، يک سردسته ي مافيايي است...
«فردي هفلين» (استالون) کلانتر شهرکي در نيوجرزي است که بسياري از مأموران اداره ي پليس نيويورک هم ساکن آن جا هستند. «مو تيلدن» (دنيرو)، بازرس اداره ي پليس نيويورک، در تحقيقاتش درباره ي تعدادي پليس فاسد و کلاهبردار، به اين شهرک و کلانترش، «فردي هفلين» مي رسد. «هفلين» با «تيلدن» هم کاري مي کند و رفته رفته پي مي برد که برخي از قهرمانان زندگي اش چندان هم زندگي وارسته اي ندارند…
سریالی پیرامون کاراکتری به اسم Raymond Reddington که در سریال لقبش ”Red” هست خواهد بود . Red که یکی از مشهور ترین تبهکاران تحت تعقیب است ناگهان تصمیم میگیره خودش رو تسلیم پلیس کنه و کمک کنه هر کسی رو که باهاش تاحالا کار میکرده رو معرفی کنه ولی تنها شرطش اینه که با مامور FBI تازه وارد Liz Keen همکاری میکنه...
داستان سریال در دهه 1970 میلادی، در شهر نیویورک میگذرد و از تجارت و کسب و کار موسیقی آن زمان پرده بر میدارد که با مصرف متعدد مواد مخدر، سوءاستفادههای جنسی و شخصی و البته دردسرها و مشقتهای دیسکوهای تازه شکل گرفته، همراه شده بود. ریچی فینسترا تهیه کنندهی ضبط و پخش موسیقی، نقش اول داستان است که در هنگام مواجه با بحرانهای سخت و نفسگیر زندگی، تلاش میکند تا با گرفتن تصمیمات درست حیاتی شرکت خود را احیا کند و خوانندگان نسل جدید موسیقی امریکایی را کشف کند. تصمیماتی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد.