این فیلم که تعداد زیادی بازیگر مشهور در آن ایفای نقش میکنند، چندین داستان عشقی متفاوت را در یکی از محبوب ترین شهر های جهان، یعنی نیو یورک روایت می کند...
دو دوست دوران کودکی به عنوان مسیر زندگی خود وارد دنیای جرم و جنایت می شوند اما در نهایت این راه تاثیرات زیادی بر روی زندگی شخصی و رابطه دوستانه آنها می گذارد...
یوری اورلف یک اوکراینی ساکن آمریکاست که در آپارتمانی شیک در شهر نیویورک به همراه همسرش زندگی می کند . او که به کار قاچاق بین المللی اسلحه مشغول است به نقاط جنگ خیز جهان سفر می کند تا سلاح های جنگی خود را به صورت غیر قانونی به مشتریانش بفروشد . او دو مشتری بسیار خوب در آفریقا داشته و به تازگی بازار بسیار خوبی برای فروش سلاح به یک ژنرال بازنشسته در اوکراین پیدا کرده است . یوری اکنون سالهاست که به اینکار مشغول است و به تازگی دچار این تردید شده که آیا کار او از نظر انسانی و اخلاقی درست است یا نه ؟ در همین حین یک پلیس بین الملل به اسم والنتین نیز در تعقیب اوست . والنتین معتقد است با دستگیری یوری می تواند جان بسیاری از افراد بی گناه را نجات دهد...
چند ساعت بیشتر به تحویل سال نو نمانده و در یکی از محلات حومه دیترویت دو مامور و یک منشی کلانتری ١٣ آماده می شوند تا کشیک خود هم چون شب های دیگر به آرامی سپری کنند. اما بارش برف سبب می شود تا آرامش کلانتری به هم بریزد. همان شب ماریون بیشاپ، رهبر یک گروه تبهکار و قاتل پلیس ها دستگیر شده و باید به زندان منتقل شود. اما اتومبیل حامل زندانی در بوران گیر می کند و مامورین اجباراً به کلانتری پناه می برند. اما گروهی ناشناس به کلانتری حمله می کنند
نه سال پيش، بين «جسي» و «سلين» يک رابطه عاطفي شکل گرفت و پس از آن قرار گذاشتند که شش ماه بعد يکديگر را ملاقات کنند، ملاقاتي که البته هرگز اتفاق نيفتاد. اکنون جسي به خاطر کتاب جديدش در اروپا به سر مي برد، کتابي که در آن خاطراتش با سلين را بازگو کرده است و هنگامي که در يک کتاب فروشي کوچک در شهر پاريس حضور دارد بار ديگر با سلين رو به رو مي شود و براي هر دو آنها احساسات گذشته دوباره تداعي مي شود. البته جسي يک ساعت بيشتر فرصت ندارد چراکه بايد به فرودگاه برود ولي از تمام اين فرصت براي بودن در کنار سلين و صحبت کردن با او استفاده مي کند...
در شهری که خیابانهایش توسط فروشنده های مواد مخدر پر شده کسانی هستند که قسم خورده اند خیابانها را از وجود آنها پاک کنند."آلونزو هریس" کارآگاه پلیس نیویورک است که همیشه روشهایش برای اجرای قانون مورد سوال بوده اند.فیلم داستان او را روایت می کند که در یک 24 ساعت مامور جوان "جیک هویت" را آموزش می دهد...
نیویورک، سال 2000. فیلم ساز جوانی به نام «هملت» (هوک)، با تصویر روح پدرش (شپارد) رودررو می شود که از او می خواهد از عمویش، «کلادیوس» (مک لاکلن) انتقام بگیرد. کلادیوس» پدر «هملت» را به قتل رسانده، ریاست کمپانی فیلم سازی دانمارک را به عهده گرفته و با مادر «هملت»، «گرترود» (ونورا) ازدواج کرده است…
جسد ماهیگیری به نام "کارل" ، در آبهای واشنگتن ، در حالی پیدا می شود که در تور خود غرق شده اما زخمی بر روی سرش وجود دارد. احساسات ضد ژاپنی بعد از جنگ در بیشترین حالت خود قرار داشته و اصلی ترین مضنون، ماهیگیری ژاپنی آمریکایی به نام "کابو" است و...
چهار برادر از خانواده ی نیوتن در دهه ی ۱۹۲۰ میلادی به صورت فقیرانه زندگی می کردند ، بیلی که از همه بزرگتر بود روزی فهمید که در کار کشاورزی آینده ای نمی بیند و به برادرانش پیشنهاد داد تا یک بانک افتتاح کنند …...
نقاشي به نام «فين» (هوک) رابطه ي نزديکي با «استلا» (پالترو) دارد. تا اين که «استلا» ناپديد مي شود و «فين» دل شکسته، از فرط افسردگي هفت سال از نقاشي کردن دست مي کشد. پس از مدتي «فين» به نيويورک مي رود و تصميم مي گيرد ظرف ده هفته تابلوهايي را براي نمايشگاهي خلق کند. در همين حال دوباره «استلا» را مي بيند که اکنون با مردي ثروتمندي به نام «والتر» (آزاريا) زندگي مي کند...
در آینده ای نه چندان دور، مردی با مشکلات ژنتیکی، آرزوی دیرینه ای برای رفتن به فضا دارد. جامعه «وینسنت فریمن» را بخاطر آرایش ژنتیکی نامناسبش در انسان های رده پایین قرار داده است، و او تنها می تواند در شغل های سطح پایین مشغول به کار شود. برای رسیدن به آرزویش، او هویت «جروم مورو»، شخصی با مشخصات ژنتیکی کامل، که بر اثر یک تصادف اتومبیل فلج شده است را جعل می کند. به کمک یک شخص حرفهای، وینسنت موفق می شود در تست دی.ان.ای و نمونه های ادرار، تقلب کند. اما زمانی که نهایتا برای یک سفر فضایی انتخاب می شود، مدیر برنامه هایش کشته شده و پلیس تحقیقاتی را آغاز می کند و هویت جعلی او در معرض خطر قرار می گیرد …
چهار دوست در حال فارغ التحصیل شدن از کالج هستند و یکی شان – «لیلینا»(رایدر) – فیلمی ویدئویی درباره ی افکار آنان درباره ی آینده می سازد. «لیلینا» با «مایک» (استیلر)، مدیر اجرایی تهیه ی برنامه های ویدئویی برای یک شبکه ی تلویزیونی جنجالی آشنا می شود که فیلم «لیلینا» را برای مسئولان تلویزیون نشان می دهد و توجه آنان را جلب می کند…
یک صاحب کتابفروشی مصمم در تولسا، به عنوان یک روزنامهنگار تحقیقی، به بررسی فساد محلی میپردازد. وقتی گزارشهای او ارتباطات شومی را آشکار میکند، او باید هم از خانوادهاش و هم از حقیقت محافظت کند.
یک تفنگدار سابق آمریکایی که با اختلال هویت تجزیه ای دست و پنجه نرم می کند، قدرت خدای ماه مصری را دریافت می کند. اما به زودی متوجه میشود که این قدرتهای تازه کشف شده میتوانند هم یک برکت و هم یک نفرین برای زندگی پریشان او باشند.