پتر و میخال، دوستانی که از دوران دبیرستان یکدیگر را میشناسند، زندگیهای کاملاً متفاوتی دارند: یکی از آنها قبلاً سر و سامان گرفته، شغل پردرآمد و خانوادهای دارد، و دیگری تنهاست و آرزوهای هنریاش به سرانجام نرسیده است. اما آنها هنوز هم با شور و اشتیاقشان متحد هستند: گرافیتی.
سکسانا، یک جادوگر مبتدی و کمتجربه، به دلیل نداشتن استعداد کافی، سالها در مدرسه جادوگری محبوس میشود. او با استفاده از یک طلسم جادویی، برای مدت کوتاهی به دنیای انسانها سفر میکند و ماجراهایی را تجربه میکند.
"کوپفرکینگل" از کار خود در کوره های جسدسوزی در چکاسلواکی لذت می برد.او خواندن کتابهای تبتی در مورد مرگ را دوست داشته و از باوری که سوزاندن جسد می تواند عذاب را تسکین دهد حمایت می کند.او را "رنکه" که در جنگ جهانی اول برای اتریش جنگیده برخورد می کند و...