رابرت شاو معشوقه همسرش را سلاخی میکند و با منشی خود، ژاکلین، فرار میکند. آنها با کمک یک شکارچی فرانسوی که آنها را فیلمساز فرض میکند، در شمال کانادا پنهان میشوند.
یک سرجوخه فرانسوی در حمله آلمان به پاریس در سال 1940 اسیر می شود. با کمک شخصیتهای مختلف از قبیل یک کشاورز، یک پیشخدمت و یک دستیار دندانپزشک آلمانی او تلاش می کند از اردوگاه اسرا فرار کند و...
تعدادی از خلبانان فرانسوی که آتشبس دوم را نپذیرفته بودند، به شوروی پیوستند و اسکادران «نورماندی» را تشکیل دادند. این اسکادران با تقویت در سال ۱۹۴۴، در نبردها به پیروزیهای زیادی دست یافت و در نبرد نیهمن شجاعت زیادی از خود نشان داد.
پس از یک تصادف ریموند کور می شود . خانواده اش مثل یک بچه با او رفتار می کنند. یک راهبه به کمک او می آید. او در مرکزی کار می کند که در آن نابینایان خواندن با الفبای بریل را یاد می گیرند...
جانویر، معلمی ناراحت ، از زندگی بی رنگ و یکنواخت خود خسته شده است. یک روز او جدا می شود و در نهایت تبدیل به یک دلقک سیرک می شود. او در دنیای جدید خود با یک آکروبات زیبا به نام لیلی آشنا می شود و هر روز از زندگی اش به او علاقه مند می شود. مشکل اینجاست که این خانم لطف خود را به دو معشوق مختلف می دهد...
کاپیتان یک کشتی یدککش به نام آندره لورن، ده سال قبل با ایوون ازدواج کرد. ایوون مشکل قلبی دارد اما نمیخواهد به همسرش بگوید. او آرزو دارد که شوهرش شغلش را ترک کند تا بتوانند به در آرامش و سکوت به زندگی ادامه بدهند...
بازیگران بی پول و پیر در خانه سالمندان زندگی می کنند. آنها همیشه در مورد شکوه گذشته خود صحبت می کنند. روزی از روزها، فردی به نام رافائل سنت کلر به آنجا می آید. او بازیگر مشهوری بوده و کارهای عاشقانه زیادی داشته است...
پنج کارگر بیکار با قرعه کشی ملی 100000 فرانک برنده می شوند. آنها به جای تقسیم پول، خرابه ای می خرند و کافه ای در فضای باز می سازند. اما مشکلاتی پیش می آید که گروه دوستانه آنها را از هم جدا کند...
در سالهاى اوج جنگ جهانى اول ، زندانيانى از كشورهاى مختلف متفق در بازداشتگاهى آلمانى به اسارت در آمدهاند. بعد از اینکه چندین مورد فرار اتفاق می افتد، زندانی ها را به یک قلعه خوفناک منتقل می کنند که به نظر می رسد فرار از آن غیر ممکن باشد...