« وايات ارپ » ( فاندا ) كلانتر شهر تومستون مى شود تا با كمك « داك هاليدى » دائم الخمر ( ماتيور ) ، انتقام مرگ برادرش را بگيرد . سرانجام كار « وايات » به دوئل با خانواده شرارت پيشه ى « كلانتن » ( كه عامل مرگ برادرش بوده اند ) در اوكى كورال مى كشد...
یک بازیگر آمریکایی هویتِ یک خدمتکار انگلیسی که توسط یک زن ثروتمند استخدام شده را جعل میکند. اما وقتی که مردم آن شهر فرض میکنند او قرار است با دخترِ این زن ثروتمند ازدواج کند، شرایط برایش دشوار تر می شود...
یک گنج یاب به نام بری استورم به طور اتفاقی به سرنخ هایی برخورد میکند که او را به معدن مرد هلندی گمشده شگفتانگیز میرساند، جایی که دیگران رفته اند و به قتل رسیدند...
در یک کشتی رودخانه که به مقصد کریک سیتی میرفت، جیمی دیویس، خوانندهای که قرار بود نیمه صاحب یک شرکت توسعه زمین شود (شرکتی که عمویش برای او به ارث گذاشته بود)، با دیکسی دالریمپل، یک فروشنده دورهگرد، هماتاقی میشود. بعد از اینکه دیکسی از جیمی دعوت میکند تا در کنسرتی که برای سایر مسافران ترتیب داده، اجرا کند، جیمی متقاعد میشود که در یک بازی ورق تقلبی که توسط... برگزار میشود، شرکت کند.
سواره نظامی به نام "جان درام" در تلاش است که " ویت لیسی" قانون شکن را تعقیب کند، اما متوجه می شود که برای مبارزه با یک حزب جنگی باید نیروهای خود را به هم پیوند دهد...
برازوس کین، تفنگباز، در مزرعهای مشغول به کار میشود، اما به ناحق متهم به کشتن باب تایرل همکار گاودارش میشود و باید با پیدا کردن قاتل واقعی، خود را پاک کند.
"ملودی جونز" وارد شهری جدید شده و توسط ساکنان آن به جای "مونته جرد" هفتیرکشی بدنام اشتباه گرفته می شود."جرد" واقعی که زخمی شده است در مزرعه عشق دوران کودکی اش "چری" مخفی شده است.آن دو با هم روبرو می شوند و...
"دوک" عاشق "فلاکسون" می شود.او پولهایش را به قماربازی به نام "تیتو" باخته،به خانه بازگشته و قمار کردن را یاد گرفته و سپس باز می گردد.پس از بدست آوردن پول او به همراه "فلاکسون" کلوپ خود را راه اندازی می کند اما...
در دوران جنگ جهانی دوم مسکن به شدت کم شده،بخصوص در واشینگتن."کانی میلیگان" آپارتمانی اجاره می کند.او که می خواهد به وظیفه میهنی خود عمل کند پیشنهاد تقسیم آپارتمانش را داده و انتظار یک همخانه مونث را دارد.اما شخصی که او انتظار ندارد به خانه اش می آید و...
دو فروشنده ی بادام زمینی با رئیسشان به مشکل بر می خورد و برای فرار از او در قطاری مخفی می شوند که به سمت غرب حرکت می کند. آن ها در مزرعه ای به عنوان کابوی مشغول کار می شوند اما هیچ یک از آن ها نه درباره ی کابوی ها و نه درباره ی اسب ها هیچ اطلاعاتی ندارد...