«هاوارد هالووی» که مدافع حق بازیگران کودک و فرزند سابق خود میباشد، چند سالی میشود که به مرور زمان مشتریان با استعدادش را توسط فردی کینهجو به نام «آلدو شاکلی» از دست میدهد...
دن و جودی از زمانی که ازدواج کرده اند، برخی از اتفاقات غیر طبیعی و عجیب را در خانه شان مشاهده می کنند. جودی به عنوان یک رقصنده ی حرفه ای باله و دن به عنوان یک محقق درباره ی میمون ها شروع به کار کردند. اما پس از چندی متوجه می شوند که خانه اشان توسط یک دیو نابکار تسخیر شده است. آنها با مشاوره با هم و با کارشناسان خبره و به کمک دوربین های متعدد، سعی در کشف کردن این راز را دارند و …
هیولاها سالهاست که از ترس انسان ها (!) خواب و خوراک ندارند. کنت دراکولا هتلی مخصوص هیولاها می سازد که بدون نگرانی می توانند در آنجا اقامت داشته باشند اما با ورود یک انسان همه چیز بهم می ریزد...
داستان در اواسط دهه 80 رخ می دهد، زمانی که یک خبرنگار برای پوشش خبری پرتاب شاتل فضایی چلنجر فرستاده می شود تا در زندگی برخی از دانش آموزان محلی قاطی شود...
در دنیایی پر از دانشمندان مجنون و اختراعات اهریمنی، ایگور رویایی بزرگ در ذهن دارد و میخواهد در رقابت سالانه علوم اهریمنی پیروز شود….داستان فیلم در مورد ایگور است. او در یک آزمایشگاه کار میکند در زمانی که او زندگی میکند دنیا پر شده است از اختراعاتی مضر و وحشتناک که توسط دانشمندان خبیث انجام شده است و حالا ایگور که دستیار یک دانشمند است اختراعی مهم انجام می دهد تا دنیا را عوض کند …
"گری" و "سم" برادر و خواهری جدانشدنی هستند که دیگران تصور می کنند آنها در حقیقت عاشق یکدیگر هستند.آنها با هم توافق کرده و تصمیم می گیرند از دنیای خود خارج شده و عشق حقیقی را پیدا کنند...
خداوند (فريمن) بر «اوان باکستر» (کارل)، نماينده ي کنگره ي امريکا ظاهر مي شود و به او فرمان مي دهد که براي آمادگي در مقابل سيلي عظيم که در پيش است يک کشتي بزرگ بسازد...
دختر چهارده ساله ی وینی، «ماری آنتوانت» (دانست)، در وصلتی که فقط از روی حساب و کتاب های سیاسی صورت گرفته، با «لویی شانزدهم» (شوارتسمن) پادشاه فرانسه ازدواج می کند. «ماری» خیلی زود خودش را در لذت های زندگی در ورسای غرق می کند و از توطئه های سیاسی پیرامونش نه سر در می آورد و نه در واقع، اهمیتی برای شان قائل است...
راننده مسابقات ناسکار "ریکی بابی" به لطف قراری که با دوست و هم تیمی خود "کل ناتون" بسته موفق می شود به موفقیتهای زیادی دست پیدا کند. اما وقتی یک راننده فرانسوی خود را به مراحل بالای موفقیت می رساند، استعداد او زیر سوال می رود و...
یک پدر شاد و مهربان، سارق کوتوله و ریز نقشی را که در خانه ی او مخفی شده را به جای کودکی قرار بوده به فرزندی قبول کند اشتباه می گیرد و کم کم عاشق او می شود...
سیندی می فهمد خانه ای که در آن زندگی می کند، توسط روح یک پسر بچه نفرین شده است و حالا بایستی دریابد که چه کسی و چرا او را کشته. در همین حین موجودات فضایی هم در حال تسخیر دنیا هستند و او باید جلوی آنها را هم بگیرد و…
یک مدیرعامل موفق، شب عید کریسمس با یک نماینده لاتین آمریکایی ملاقات میکند. در نتیجه این ملاقات، او از دوست دختر، خانواده و کارمندانش غافل میشود. روز به طور معجزهآسایی تکرار میشود تا زمانی که او همه چیز را درست انجام دهد.
"اوون" که علاقه زیادی به تربیت سگ ها دارد هر روز سگ های مختلفی را از صاحبانشان تحویل گرفته و از آنها نگهداری میکند تا اینکه یک روز با سگی فضایی به نام هابل آشنا می شود که از سیاره سگ ها برای انجام ماموریتی به زمین آمده و می تواند صحبت کند! اینجاست که راز سیاره سگ ها فاش می شود و...
وقتی مردی جوان می پذیرد به خانه رئیسش برود، تصور می کند این بهترین فرصت است تا به دختر رئیس خود که علاقه زیادی به او دارد، بیشتر نزدیک شود. ولی وقتی دیگر مهمانان خانه تلاش می کنند تا او را از ماموریتش دور کنند، تصورات او رنگ می بازد...
«گرينچ» (جیم کري) سالها پيش در هوويل به دنيا آمده، اما قيافه ترسناک او و همين طور علاقه بي حد و حسابش به «مارتا مي» (بارانسکي) که ذره اي به «گرينچ» علاقه ندارد باعث شده از آن سرزمين رانده شود. از آن زمان تا کنون، «گرينچ» کينه مردم هوويل را به دل داشته و حالا فرصت انتقام فرا رسيده است...
بک بازیگر بلند پرواز به همراه خواهرش سعی می کنند تا جایگاه خودشان را در دنیا پیدا کنند، در حالیکه باید با احساساتشان نسبت به برادر ۱۳ ساله ی خود که یک شبه در اینترنت معروف شده است دست و پنجه نرم کنند...
داستان سریال درباره ی یک مرکز نگهداری از سالمندان هستش که تمرکز داره روی مشکلات پرستارها , دکترها و سرپرست های آنجا و همچنین واقعیتهایی درباره ی دلسوزی ها و سختی ها هنگامِ نگهداری و مراقبت از سالمندان…
داستان سریال درباره رابطه دو نفر به نامهای ویلیام ترومن و گریس آدلر است در در آپارتمانی در نیویورک سیتی زندگی می کنند. ویل وکیل است و گریس طراح داخلی...
داستان درباره یک طلاق طولانی است. سریال ماجرای یک زوج میانسال با دو فرزند را دنبال می کند که بعد از رخ دادن اتفاقی رابطهشان ضربه ی بزرگی می خورد. Frances تصمیم می گیرد از همسرش Robert طلاق بگیرد، اما متوجه می شود که " رها کردن و از اول شروع کردن " بسیار دشوار است...
داستان آن از این قرار است که گروهی از انسانها مته ای ساخته اند برای رسیدن به مرکز زمین و از آنجایی که مرکز زمین همان جهنم است! گروهی از شیاطین که یک خانواده هستن به زمین می آیند تا مته رو نابود کنند و جهنم رو نجات بدهند که با انسانهای عجیب غریب زیادی هم برخورد می کنند.
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...