»الیزابت لیپ« (مرکوری) دزد جواهر و محبوبش »ویلیام والتر« (شل)، نقشه ی سرقت خنجری زمردنشان را از موزه ی توپ قاپی استنابول می کشند. »سدریک پیج« (مورلی) مخترع انگلیسی غیر عادی، »جولیو« (سیگال)، ورزشکار لال و »فیشر« (هان) مردی نیرومند هم به کار گمارده می شوند.
جان ویلسون از درد و ناتوانی در خواب رنج می برد. او سعی می کند آتش گاز را روشن کند و از یک اقامت گاه دیگر، هنرمند نیکلاس، که شب را با مدل خود می گذراند، کمک می گیرد و...
"مری" و "استیون" در دوران جوانی عاشق هم بوده، اما جدا شده و "مری" با مردی سالخورده ازدواج می کند. سالها بعد آنها با هم برخورد میکنند و عشق قدیمی دوباره شعله ور می شود...
دو معلم به نام های دوریس و ماریان بعد از ناپدید شدن دوستشان، اِولین، در دشت های یورکشایر، به این مکان سفر می کنند. در یک شب توفانی، آن ها در کلبه ی دور افتاده ی استفان پناه می گیرند. استفان پیانیستی بود که در دوران جنگ داخلی اسپانیا در اثر صدا و موج انفجار دچار اختلال روحی شد. با فرو نشستن توفان، موریس سریعا محل را ترک می کند اما کنجکاوی ماریان درباره ی سرنوشت اِولین به علاوه ی عشقش نسبت به استفان باعث می شود در این مکان خطرناک بماند و...