۲۲ سال پس از اینکه تس و آنا یک بحران هویت را پشت سر گذاشتند، حالا آنا یک دختر و یک دخترخوانده در شرف ازدواج دارد. در حالی که آنها با چالشهای ناشی از ادغام دو خانواده کنار میآیند، تس و آنا درمییابند که ممکن است ماجرا دوباره تکرار شود.
داستان فیلم درباره نویسنده ناموفقی است که بعد از استفاده از دارویی عجیب توانایی های ذهنی اش چندین برابر می شود، چندین زبان جدید یاد می گیرد و حتی پایش به وال استریت هم باز می شود. اما…
تریسی دختر نوجوانی است که آرزو دارد در شوی رقص و آواز کورنی کالینز شرکت کنند . این برنامه مخصوص معرفی چهره های جدید در زمینه رقص و آواز است و تریس بی صبرانه منتظر است تا زمان امتحان از داوطلبان فرا برسد . این در حالیست که ادنا ، مادر تریسی ، امیدی به موفقیت او ندارد زیرا تریسی دختری چاق است ولی پدر او ویلبر بشدت او را تشویق می کند . سرانجام تریسی خود را برای شرکت در امتحان معرفی می کند اما ویلما که تهیه کننده شو است بلافاصله پس از دیدن تریسی او را مردود می کند اما کورنی کالینز که از تریسی خوشش آمده اجازه می دهد تا او نیز ثبت نام کند . ترسی با موفقیت برنامه اش را اجرا کرده و مشهور می شود اما در ادامه ویلما تلاش می کند تا برنامه مخصوص سیاهپوستان را لغو کند و تریسی در اعتراض به این امر در تظاهرات تبعیض نژادی شرکت می کند اما به او اتهام حمله به یک پلیس در جریان تظاهرات را می زنند…
«الیزابت» (ویدرسپون) پشت رل اتوموبیل خوابش می برد و به شدت تصادف می کند و به اغما می رود. چند هفته ی بعد، مردی به نام «دیوید» (رافالو) آپارتمان «الیزابت» را اجاره می کند ولی بلافاصله متوجه می شود که «الیزابت» کاملا هم خانه را خالی نکرده است. جسم «الیزابت» شاید مرده باشد ولی روحش کاملا زنده است و مصرانه پا می فشارد که آپارتمان هنوز به خودش تعلق دارد…
«یوچین سایمنت» (اسپیسی)، آموزگار درس علوم اجتماعی، تکلیفی به بچه های کلاس خود می دهد و از آنان می خواهد تا فکر کنند چگونه می توانند دنیا را عوض کنند و سپس آن فکر را به اجرا درآورند. «ترور مکینی» (آزمنت)، نوجوانی از شاگردان کلاس نیز که مادری الکلی (هانت) و پدری خشن (بون جووی) دارد، تصمیم می گیرد به آنان کمک کند و …
»توماس کراون« (مکويين) ميليونر خود ساخته، تصميم مي گيرد تا به شرکتي که خود عضو آن است، صدمه ي مالي بزند. شرکت بيمه بهترين کارآگاهش، »و يکي آندرسن« (داناوي) را مأمور اين پرونده مي کند...
جیمز و مولی خانواده خود را با پذیرفتن یک سگ خیابانی و یک سگ پشمالو که با یکدیگر صحبت می کنند گسترش می دهند. در همین حال، شغل جدید جیمز به او نیاز دارد که زمان بیشتری را با کارفرمایش سامانتا بگذراند...