"نیشی" پلیسی که همسرش مبتلا به سرطان خون است.یکی از همکارهای او حین ماموریت گلوله می خورد و مجبور می شود بقیه زندگی خود را روی ویلچر بنشیند."نیشی" خود را برای این اتفاق مقصر می داند و سعی می کند از هر راهی که می تواند به او کمک کند...
قصه گوی مرموزی که نقاب زرد دارد، مردی است که اسم حقیقی و هویتش ناشناس است. مرد نقاب پوش در تاریکی شب درجمع بچه ها حاضر میشود و داستان هایی ترسناک بر پایه افسانه های عامیانه ژاپن تعریف میکند بطوری که شنوندگانش را وحشت فرا میگیرد. بهرحال این قصه گو یک قصه گوی معمولی نیست. او در شیوه داستان گویی کامیشیبای از یک دستگاه اسکرول دهنده کاغذ استفاده میکند تا به قصه گوییِ دیوانه وار خود جلوه های بصری نیز اضافه کند. یامی شیبای مجموعه ای از داستان های کوتاه ترسناک است که با داستان یک مرد مجرد شروع میشود که بعد از نقل مکان به یک اپارتمان جدید بلافاصله نور شریری را حس میکند که او را تحت فشار قرار میدهد. طلسمی روی سقفش قرار دارد، ولی او بی خبر است که آن یکی از چند طلسم حفاظتی ست که او را از چاه بی انتهای رنج و عذاب دور میکند. هر داستان از دیگری ترسناکتر و منزجرکننده تر است بطوری که فردِ شنونده ی قصه گو خودش را درحالی که گرفتار دنیای شریر کلماتِ او شده، می یابد.
این سازمان جنایی نام عجیبی دارد، اما در مورد اعمال آنها و عواقب آن هیچ چیز سادهای وجود ندارد. یک سی دی با مطالب مجرمانه به مشکلات پیش رو اشاره می کند...
واکابا (Tao Tsuchiya) دانش آموز کلاس 2 دبیرستان در استان فوکوی ژاپن است. هنگامی که واکابا کوچک بود ، باشگاه تشویق "JETS" را از مدرسه عالی Fukui Chuo در استان فوکوی تحسین می کرد. او آرزوی پیوستن به "JETS" را داشت ، اما فکر می کرد عضویت در او و ثبت نام در دبیرستان دیگری غیرممکن است. یک روز ، یک دانش آموز انتقالی از توکیو با واکابا صحبت می کند و پیشنهاد می کند "بیایید با هم رقص شادی کنیم".
داستان سریال درباره یک خلافکار و عضو سابق یاکوزا، "هارو" است. اون که 9 سال پیش به خاطر قتل به زندان افتاده بود بالاخره آزاد میشه ولی از زمانی که به زندان افتاده تا کنون اتفاقات زیادی افتاده است...