لاکسی یک منجی کشتی اهل فلوریدا است که عاشق کاپیتان یکی از کشتی هایی شده است که در ساحل کی وست خراب شده بود. رابطه ی عشقی آن ها بعد از ورود فرد دیگری به این رابطه، پیچیده شده و در نهایت به اتفاقی غم انگیز ختم می گردد...
ستاره معروف کمدی از دنیا میرود، تیم کاری او تصمیم میگیرند فردی آماتور را تعلیم دهند تا جایگزین او در برنامه ای بزرگ شود. که با "استنلی" (جری لوئیس) آشنا میشوند که هیچ کاری نمیتواند انجام دهد.
اسب محبوب مردی به نام پپه مکزیکی جوان به تد هولت ستاره هالیوود فروخته می شود که منجر به سفر پپه به هالیوود برای بازگرداندن اسب می شود و برخورد پپه با نیمی از ستاره هایی که در آن زمان در هالیوود کار می کردند می شود ...
این فیلم در دههٔ 1950 در هالیوود اتفاق میافتد. داستان روی نورما دزموند تمرکز دارد؛ هنرپیشهای بازمانده از دوران سینمای صامت، که اینک با اختلالات روانی رو به رو است. وی در ویلایی رو به ویرانی، همراه با با مردی که قبلاً شوهرش بوده و حال خدمتکار اوست، در سانست بولوار زندگی میکند. نورما در حالی که هنوز آرزوی بازگشت به صحنه را دارد، تصادفاً با نویسندهٔ جوان اما موفقی آشنا میشود و کم کم به او علاقهمند میگردد. چندی طول نمیکشد که این رابطه با قتل و جنون پایان میپذیرد...
پاریس. « ایو » ( کلبر ) دخترى است که مىکوشد در کار نمایش به جایى برسد ؛ « ژرژ فلاماریون » ( باریمور ) ، ثروتمندى است که تصور مىکند جوانى ژیگولو به نام « ژاک پیکو » ( لدرر ) بیش از حد به زن او ، « هلن » ( آستور ) توجه دارد و « تیبور » ( آمیچى ) ، راننده ى تاکسى جوانى است که دل باخته ى « ایو » است.
باب هوپ، یک نویسنده بیکار، در خانه می ماند و کارهای خانه را انجام می دهد، در حالی که همسرش برای نامزد سابقش که هنوز هم به او علاقه دارد، کار می کند. این موضوع باعث ناراحتی باب هوپ می شود...
در خانواده سطح متوسط "آدامز"، پدر و پسر از کار در داروخانه راضی هستند، اما مادر و "آلیس"، دختر خانواده از هر راهی برای بالا بردن سطح اجتماعی خود استفاده می کنند. وقتی "آلیس" در نهایت موفق می شود مرد رویاهایش را پیدا کند، مادرش پدر را وادر می کند تا مرد جوان را با یک شام خانوادگی سطح بالا تحت تاثیر قرار دهد...
یک زوج جوان که با فقر مبارزه می کنند باید ازدواج خود را مخفی نگه دارند تا شوهر شغل خود را حفظ کند، زیرا رئیس او دوست ندارد مردان متاهل را استخدام کند...
"لائورا" که در یک خانواده کارگر بزرگ شده است، تصمیم می گیرد در عوض ازدواج با پسر همسایه، دعوت "ویل بروکتون" ثروتمند را بپذیرد. او پس از اینکه عاشق جوانی به نام "جک مدیسون" می شود، "ویل"را ترک می کند تا منتظر بازگشت او از ماموریتی طولانی مدت شود...
یک مرد جوان در تلاش است تا عشق کودکیاش را به ازدواج با خودش ترغیب کند، او واقعا به زنی دیگر علاقهمند است اما از ترس اینکه همانند والدینش کارشان به طلاق بکشد از ازدواج با او خودداری کرده است...
مامی، دختر یتیمی که در یتیم خانه مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، توسط خانم کالدول، زنی مهربان با پسری به نام الکساندر پذیرفته می شود. مامی با پسر بچه برخورد می کند و به او لقب «زاندر» می دهد. وقتی خانم کالدول می میرد، مقامات تصمیم می گیرند که پسر باید در همان یتیم خانه ای که با مامی مورد بدرفتاری قرار گرفت، قرار داده شود. مامی، وحشت زده، تصمیم می گیرد که...