سال ۱۹۶۴. در مدرسه ای کاتولیک، رابطه ی مبهم یک کشیش بنام «پدر برندن فلین» با دانش آموزی سیاه پوست که ۱۲ سال سن دارد، مورد ظن مسئولان مدرسه قرار می گیرد…
يک مأموريت اکتشافي در کنگو به فاجعه منتهي مي شود. گروهي ديگر مأمور مي شوند که به منطقه بروند و ماجرا را روشن کنند. در آخرين لحظه، ماجراجويي به نام «هومولکا» (کوري) نيز به گروه ملحق مي شود. او مي گويد در وسط جنگل رد شهري را دارد که پر از الماس هاي عظيم است و تنها گوريل ها راه و محل گنج را بلد هستند...
یک دانشمند به دوران ماقبل تاریخ بازمی گردد و به دایناسورها با غلات جادویی تغذیه می کند که هوش آنها را افزایش می دهد - سپس آنها برای یک سری ماجراجویی های خنده دار در شهر مدرن نیویورک فرود می آیند....
جو ( هنکس ) که می فهمد قرار است به زودی بمیرد، یک پیشنهاد را قبول می کند که بر طبق آن باید خودش را در دهانه ی یک آتش فشان در یک جزیره پرت کند و در مسیر انجام این کار او راه درست زندگی کردن را می آموزد...
نیک و فرنک هر دو پلیس هستند. یک رسوایی باعث شد که نیک مجبور به استعفا از اداره پلیس شود و حالا یک قاتل سریالی باعث شده که او به شغل خود بازگردد.و حالا نیک باید بفهمد که حمله بعدی او کجا خواهد بود….
یک روانی، پس از اینکه از زندان آزاد می شود به محله قدیمی اش باز می گردد. او به دنبال زنی است که قبلاً قصد داشته به او تجاوز کند و مردی که از آن زن محافظت می کرده...
«لورتا کاستوريني» (شر)، بيوه اي سي و هشت ساله است که با خانواده ي ايتاليايي- امريکايي خود در بروکلين زندگي مي کند. او با «جاني کامارري» (آيلو) نامزد کرده و در حين تدارک مقدمات ازدواج، خبر مي رسد که مادر «جاني» در سيسيل در بستر مرگ است و او به آن جا مي رود. «جاني» برادر کوچک تري به نام «راني» (کيج) دارد که از پنج سال پيش با او صحبت نکرده است و «لورتا» سعي مي کند آن دو را آشتي دهد...