شیء با ارزشی (مهر پادشاه) در حین انتقال به جامعه ارواح به وسیله گروهی مرموز دزدیده شده و توشیرو هیتسوگایا، کاپیتان بخش دهم، که برای انتقال مهر انتخاب شده، با رهبر دزدان مبارزه می کند و کمی بعد ناپدید می شود. پس از این اتفاق جامعه ارواح تشخیص می دهد که هیتسوگایا توشیرو خائن است و باید دستگیر و اعدام شود. کوروساکی ایچیگو این تصمیم را نمی پذیرد و به همراه ماتسوموتو رانگیکو، کوچیکی روکیا و آبارای رنجی تصمیم میگیرند تا مغز متفکر دزد مهر را برملا کرده و هیتسوگایا را پیدا کنند تا آزاد شود. در همین هنگام، یک شیاد به دنبال مجرمان میگردد و به رازی تاریک که مرتبط با یک شینیگامی مرده می باشد، پی می برد.
در شهر کاراکورا، ارواح ناشناس ظاهر میشوند. ایچیگو و روکیا سعی میکنند با آنها مقابله کنند، اما شینیگامی مرموزی به نام سنا بیشتر آنها را از بین میبرد. سنا از پاسخ به سوالات خودداری میکند، بنابراین ایچیگو مجبور میشود او را دنبال کند تا بفهمد چه اتفاقی افتاده است.
ساکورا تمام کلوکارتها رو جمع و اونا رو تبدیل به ساکوراکارت کرده و حالا ارباب جدید کارتهاست. اون داره برای بازی در نقش اصلی یه نمایش آماده میشه. اما نیروی اسرار آمیزی که در سراسر توموئدا پخش شده، داره کارتهای ساکورا رو یکی پس از دیگری ازش میدزده. ساکورا با کمک شائوران، باید راهی برای غلبه براین نیرو و نجات شهر و دوستانش پیدا کنه .....
داستان در مورد پسری به نام شیراهاما کنیچی هستش که با وجود علاقه ی زیادی که به قدرتمند بودن داره اما متاسفانه خیلی ضعیف هستش. اون با دختری بسیار زیبا به نام میو فورینجی آشنا میشه که زندگیش رو تغییر میده و اون رو به محل زندگی خودش میبره تا بهش فنون رزمی خاصی رو یاد بده که اون رو خیلی قوی بکنه و اینجاست که شیراهاما با روش های آموزش سخت و پیچیده ای در راه رسیدن به…
چهار شاهزاده خانم از دنیای زیرین به ژاپن آمده و در یک خانه درختی بزرگ ساکن شده اند. آنها در تلاش برای تطبیق با زندگی جدیدشان هستند، اما با مشکلات و سوء تفاهم هایی روبرو می شوند.
ساتسوکی منشیتا و برادر کوچکترش کییچیرو از توکیو به شهر مادرشان برگشتند. زودتر از آن که فکرش را بکنند، فهمیدند که ساختمان قدیمی و رها شده مدرسه ای که نزدیک مدرسه جدیدشان است، پر از شیاطین و ارواح شرور است. در ابتدا، آن ها علاقه ندارند درگیر آن شوند، تا اینکه گربه خانوادگی شان، کایا، توسط یک شیطان دزدیده می شود. برای نجات شهر، ساتسوکی و کییچیرو همراه با دوستان جدیدشان، موموکو، لئو و هاجیمه تشکیل یک تیم می دهند تا با شیاطین مبارزه کنند.
7 سال از زمانی که یوئیچی آیزاوا برای دیدار عمه اش به آکیکو رفته بود می گذرد، اما اکنون که پدر و مادرش برای ادامه حرفه خود به آفریقا رفته اند، او سرانجام به شهر کوچک شمالی بازگشته است.
یوییچی آیزاوا بعد از 7 سال به جایی برمیگرده که محو ترین خاطرات بچگی اش به اونجا بر میگرده. اون تقریبا چیزی از این مکان و اتفاقاتی که توش افتاده یادش نمیاد و یا اینکه خودش نمیخواد که به یاد بیاره اما دیدار دوباره با افرادی که زمانی اون رو میشناختن باعث میشه خاطراتش برگرده. هم خاطرات خوب و هم خاطراتی که یک عمر از اونها فرار کرده.
سال ۱۹۲۸ بعد از میلاد،نیویورک،آمریکا بعد از جنگ جهانی اقتصاد شکوفا شده و البته حضور چیزی تاریک تر و گناهکارانه تر خیلی بیشتر از گذشته احساس می شود،گناهکاران شیطانی.مجدلیه دستور تشکیل گروهی را می دهد تا این نیرو را نابود کنند دو تن از این گروه روزت کریستوفر و و دستیارس چورنو هستند. آنها هر دو عضو سازمانی این چنینی بوده اند هر چند هدف اصلی انان پیدا کردن برادر گمشده روزت،جوشو می باشد.
ساکنانِ بیگمان سیارهزمین به کارهای معمولشان مشغولند،از روز آفتابی زیبا ویژه و تابانشون لذت میبرند، وقتی یک پسر جوان ژاپنی سقوط شیء درخشانی رو از آسمان رو می بینه. بالاخره هجوم یک بیگانه شروع شده؟ جای دیگری در ژاپن، "کِرورو" ، گروهبان قورباغه و رهبر جوخه تدابیر ویژه ارتش تهاجم فضای سیاره 58ام سیستم سیارهای گاما، پناهگاه فوقالعادهای پیدا کرده. او به خانه خانواده "هیناتا" نفود کرد تا مقرفرماندهیای بسازد که خود و افرادش بتوانند برای تسخیر دنیا خودشون رو آماده کنند. ولی نمی تواند از پس "فویوکی" و "ناتسومی هیناتا" بر بیاد! غریزه ناتسومی که مخفیکاریشون رو خراب میکند.