هفت دوست برای یک شام مجلل در یک کلبهی تابستانی زیبا جمع میشوند. اما در زیر ظاهر بینقص آنها، اسرار و دسیسههایی پنهان شده است که به تدریج آشکار میشوند...
ایرینا برای عروسی برادرش به زادگاهش بازمی گردد. او چند سالی است که از خانواده روستایی خود فاصله گرفته و خود را به عنوان نویسنده در کپنهاگ ثابت کرده ...
مارکوس، هنگامی که همسرش را در صانحه ی دلخراش قطار از دست می دهد مجبور است به خانه دختر نوجوان خود، ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسید تا اینکه یک ریاضی دان که هم سفر او در قطار بود به همراه دو همکارش حاضر می شوند.