هنگامی که آنا و خانواده اش در تعطیلات به خانه خود می رسند، آنها در میابند که خانه آنها توسط غریبه ای اشغال شده. این رویارویی فقط آغاز یک فرایند یادگیری دردناک است...
مردي بي روح و سردمزاج به نام «جي» (رايلنس)، ملاقات هاي هفتگي با بازيگري آماتور به نام «کلر» (فاکس) دارد. تا اين که يک روز «جي»، «کلر» را تعقيب مي کند و مي بيند که مرد زندگي او، «اندي» (اسپال)، فردي سرزنده و خوش شرب است. «جي» خود را به «اندي» نزديک مي کند و با او دوست مي شود...
ملکه مارگو جوان در بحبوحه جنگ مذهبی فرانسه در قرن شانزدهم، مجبور به ازدواج با یک پروتستان می شود. او که از این ازدواج ناراضی است، به معشوق جدید خود علاقه مند می شود و قصد فرار با او را دارد. اما خانواده قدرتمند و بی رحم او مانع از این کار می شوند و او را در اسارت نگه می دارند.
ناتاتیل به همراه پدر و برادرش، آخرین نفرات از قوم موهیکانها هستند که در گیر و دار جنگ بین انگلیس و فرانسه بر سر مستعمراتشان، جان دختران افسر ارشد انگلیسی را نجات میدهند و ناخواسته وارد جبهه انگلیسیها میشوند. در این میان، ناتانیل دل در گرو عشق کورا، یکی از دختران افسر انگلیسی میبندد ...
داستان از جایی شروع میشود که یک جوان متوجه میشود به جنس خودش علاقهمند است. او در این راه با فردی فریبکار آشنا میشود که زندگیاش را پیچیدهتر میکند.
نوامبر سال ۱۷۹۳٫ «ژرژ دانتون» (دوپاردیو)، عضو کمیته ی امنیت عمومی و یکی از بنیانگذاران حکومت «ترور»، هم راه دوستش «ماکسیمیلیان دو روبسپیر» (پشونیاک). پس ازتبعیدی کوتاه و خود خواسته به پاریس قحطی زده باز می گردد؛ در حالی که او از خون ریزی خسته شده و «روبسپیر» هنوز به دنبال همان اصول انقلابی است.