هلن ، لیلی و رز در اردوگاه آشپزی با غلظت نازی همدم هستند. در هرج و مرج در پایان جنگ جهانی دوم آنها یکدیگر را از دست می دهند. این سه نفر آخرین بار ، در مقایسه با آگهی سالانه در مکان های هلن ، در نهایت در سال 1962 ملاقات می کنند...
پاول، مردی لهستانی در اوایل سی سالگی، همراه با پدرش زیگمونت، از طریق وارد کردن لباسهای دست دوم از شمال فرانسه به جنوب لهستان، کسب درآمد میکند. در راه بازگشت از یکی از "سفرهای کاری" منظم، پاول با دیدن عکس پدرش روی جلد یک روزنامه عامهپسند لهستانی شوکه میشود. تیتر "خائن" در کنار اسم او نوشته شده است. زیگمونت فردی اصی...
داستان پیرامون گربه ای که با خوردن یک طوطی سخنگو، به تکلم در می آید می چرخد؛ او قصد دارد که با دانسته های خودش در مورد یک خاخام یهود پا به عرصه دنیای طبیعی جدیدی گذاشته که در این راه ...
شبی بر حسب اتفاق،زنی جوان وارد زندگی زوجی عادی می شود.او که ضربه خورده و تهدید شده به تلاش خود ادامه داده و با کمک بانویی مهربان تلاش میکند آزادی و عزت نفس خود را بدست آورد...
هانری سوور، یک دامپزشک پنجاه ساله، توسط والدین، دوستان و روابط کاری خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. او با لوئیز در نرماندی می رود تا عشق کامل را زندگی کند. اما باز هم به نظر می رسد که مشکلات در انتظار اوست.
یک نجیب زاده جوان لهستانی به نام یاکوب، که در جریان تهاجم پروس در سال ۱۷۹۳ آزاد شد، با مرگ پدرش و خیانت روبرو میشود. او که از این اتفاقات آسیب دیده، از ناجی خود پیروی میکند و قتلهای وحشیانهای را در سراسر کشور انجام میدهد.
نوامبر سال ۱۷۹۳٫ «ژرژ دانتون» (دوپاردیو)، عضو کمیته ی امنیت عمومی و یکی از بنیانگذاران حکومت «ترور»، هم راه دوستش «ماکسیمیلیان دو روبسپیر» (پشونیاک). پس ازتبعیدی کوتاه و خود خواسته به پاریس قحطی زده باز می گردد؛ در حالی که او از خون ریزی خسته شده و «روبسپیر» هنوز به دنبال همان اصول انقلابی است.
در آستانه جنگ جهانی اول، در جریان pogrom (آزار و اذیت یهودیان) در لهستان، گروهی از یهودیان به دنبال پناهگاهی از دست قزاقها هستند. این فراریان در یک مهمانخانه روستایی پنهان میشوند، در حالی که از لو رفتن خود در هر لحظه وحشت دارند.
دانسيگ، نوجواني به نام «اسکار» (ديويد بنت) از سه سالگي موفق شده جلوي رشد خود را بگيرد. او اغلب طبل مي زند و با فرياد مي تواند شيشه ها را بشکند. با به قدرت رسيدن نازي ها، «اسکار» کاري مي کند تا ناپدري اش «آلفرد» (آدورف) را به جرم هم کاري با دشمن تيرباران کنند...
“کارول بورویچکی”،یک نجیب زاده لهستانی در یک کارخانه نساجی مهندس است.او قصد دارد به همراه دوستانش که یکی یهودی و یک آلمانی هستند کارخانه ای برای خود راه اندازی کند.فیلم جستجوی آنها به دنبال ثروت را به تصویر می کشد…