جوزف کراس در شغل خود فردی موفق و استوار به نظر میرسد. او مردی متاهل و دارای دو فرزند است که زندگیاش به شکلی منظم و برنامهریزیشده پیش میرود. اما امشب، در حالی که تنها پشت فرمان خودروی خود نشسته است، باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد؛ تصمیمی که میتواند تمامی جنبههای زندگیاش را دستخوش تغییر و نابودی سازد.
پیر، پدری بیوه، درگیر مشکلاتی است زیرا یکی از پسرانش جذب ایدئولوژی میشود که او درکش نمیکند. تغییر پسرش توانایی پیر را برای حفظ پیوندشان، در پسزمینه فرانسه پس از مه ۱۹۶۸، به چالش میکشد.
فیلیپ و همسرش در حال جدایی هستند، عشق آنها به طور جبران ناپذیری تحت فشار کار آسیب دیده است. فیلیپ که یک مدیر موفق در یک شرکت صنعتی است، دیگر نمی داند چگونه به خواسته های متناقض روسای خود پاسخ دهد...
الکسیا، قاتل سریالی است که در خردسالی پس از یک سانحه رانندگی، صفحه ای از جنس فلز تیتانیوم در جمجمه اش کار گذاشته شده است. او پس از این عمل جراحی تمایلات نامتعارفی به اتومبیل ها پیدا می کند. او که در بزرگسالی به عنوان یک رقاص در نمایشگاه های خودرو مشغول به کار است، از یک ماشین باردار شده، شکمش به طرز دردناکی متورم شده و از سینه هایش هم روغن موتور ترشح می شود...
ژاک آرنو در رأس سازمان غیردولتی خود به نام Move For Kids، تعدادی از کارکنان بشردوستانه را در یکی از کشورهای آفریقایی به «پذیرایی» کودکان یتیم می کشاند. عملیات به وحشت تبدیل می شود...
فرانک و سایمون هر دو پلیس فداکار و خوبی هستند ، اما یک اشتباه وحشتناک باعث میشود که زندگی سایمون دچار مشکل شود و ماجرای اصلی از آنجا آغاز میشود که پسرش توسط قاتلان ربوده میشود و ...
رابطه بین دکتر ژان-مارتن شارکو، متخصص برجسته مغز و اعصاب فرانسوی در قرن نوزدهم و بیمار نوجوان شاخص او، یک خدمتکار آشپزخانه که پس از تشنج دچار فلج جزئی شده بود، بررسی میشود.
آلن، مردی میانسال، رابطه سختی با مادرش دارد. وقتی از زندان آزاد می شود، مجبور می شود با او زندگی کند و به زودی متوجه می شود که او بیماری لاعلاجی دارد ...
وینسنت لیندون و آلن کاوالیر دوست هستند. مثل پدر و پسر. آنها در بارها و در رویای فیلمی که ممکن است بسازند،می نوشند. سپس هر چند وقت یکبار کت و شلوار می پوشند و کراوات می زنند...
«لیزا» و «جولین» زوجی خوشبخت هستند که بهمراه پسرشان «اسکار» زندگی می کنند، تا اینکه یک روز صبح زندگی آنها زیر و رو می شود. پلیس لیزا را به جرم قتل بازداشت می کند، و اکنون جولین که از بی گناهی همسرش مطمئن است تصمیم می گیرد هرطور شده او را از زندان فراری دهد…
زو نام دختر بچه ای است که به دلاوری و سلحشوری علاقه زیادی دارد. او در سرزمینی پر از اژدها و موجودات ترسناک عجیب و غریب همراه با عمو و خدمتکارشان زندگی می کند. داستان به این گونه آغاز می شود که زو برای کمک به عموی خود به بیرون از قصر می رود تا شاید بتواند راهی برای مقابله با اژدها پیدا کند اما در جنگلی مخوف گرفتار دو موجود ترسناک می شود. در اینجاست که لیان چو مرد غول پیکر و دوست داشتنی داستان به نجات او می آید ؛ زو، لیان چو و دوستانش را برای آشنایی با عموی خود به قصر می برد و...
"مارک" در حمام خود نشسته و از همسرش می پرسد، چه می شود اگر ریشهایم را اصلاح کند؟! پانزده سال است که آنها ازدواج کرده اند اما او را هیچگاه بدون ریشهایش ندیده است. او اینکار را می کند اما هیچکس متوجه این تغییر نمی شود و...