روزنامهنگاری به نام «یه پن» در تحقیقات خود درباره یک حادثه سقوط، دو نفر را به عنوان مظنون معرفی میکند. این اقدام باعث خشم عمومی میشود و اوضاع به سرعت از کنترل خارج میگردد.
شیائو مای ناشنوا و دخترش مومو، تکیهگاه اصلی یکدیگرند. مومو به عنوان رابط پدرش با دنیای بیرون عمل کرده و در تأمین معاش او یاری میرساند. با این حال، با بزرگتر شدن مومو و نیاز به ورود او به دنیای شنوندگان، زندگی مشترک آنها در آستانه تغییر است. در همین حین، یک باند تبهکار که ناشنوایان را هدف قرار میدهد، شیائو مای را نشانه میگیرد. شیائو مای برای محافظت از دخترش، ناگزیر وارد دنیای جرم و جنایت میشود.
در پی وقوع یک مرگ تصادفی در جریان بازجویی، تیم پلیس متلاشی شده و اعضای آن زندانی میشوند. پس از آزادی، سرگروه سابق این تیم، همکاران پیشین خود را گرد هم میآورد تا ...
خو هونگدو تصمیم گرفت کار خود را رها کند و تعطیلات خود را در دالی، یوننان بگذراند. او در آنجا با افراد فوق العاده ای آشنا شد و کارهای شگفت انگیزی انجام داد.