تمام ماجرا در سال ۱۹۱۹ آغاز شد، وقتی اوستاپ ترانسدانوبس جوان، ابراهیم بندر را ملاقات کرد. ابراهیم بندر، یک کلاهبردار و شهروند ترکیهای بود. این دو با هم یک ماجرای خارقالعاده را تجربه کردند
ایبراهم بندر و شاگردش، اوستاپ، در جستجوی یک عصای سلطنتی بیقیمت هستند که به دست یک فرمانده آنارشیست افتاده است. آنها باید در رقابت با مافیا، پارتیزانها و ارتشهای مختلف، این گنج را به دست آورند.
در سال ۱۹۱۹، جوانی آرمانگرا به نام اسیا، درگیر ماجرایی خطرناک برای یافتن یک عصای جادویی میشود. در این ماجرا، او با یک کلاهبردار آشنا میشود و مجبور میشود تا مهارتهای کلاهبرداری را بیاموزد. این تجربه، شخصیت او را تغییر داده و او را به یک کلاهبردار بزرگ تبدیل میکند.
صلح و آرامش در بلوگوری برقرار است. شیطان شکست خورده و ایوان اکنون از شهرت خود لذت می برد. او توسط خانواده، دوستان و شگفتی های کوچک دنیای مدرن احاطه شده است که به او کمک می کند تا زندگی راحت داشته باشد. اما وقتی یک شیطان باستانی ظهور می کند وجود دنیای جادویی به خطر می افتد ...
بلافاصله پس از مرگ gogol ، بین او را به خاطر مرگ قزاق ها و زنان جوان به دست اسب سوار تاریکی مقصر معرفی می کند ، زیرا او بود که دستور داد آنها را در انبار مخفی کنند...