هر بدنی از تعداد بیشماری سلول تشکیل شده که مثل یک ارتش منظم عمل میکنند. هر کدام از این سلولها وظیفه خاص خود را دارد. هدف نهایی و هماهنگ همه این سلولها این است که کل بدن یا موجود زنده بتواند به فعالیت خود ادامه دهد و زنده بماند.
باکین تاکیزاوا، نویسنده معروف دوره ادو، داستانی را برای دوستش، هوکوسای کاتسوشیکا، تعریف می کند. این داستان درباره هشت جنگجو است که با جواهراتی که در دست دارند، به دنبال غلبه بر نفرین خاندان ساتومی هستند. هوکوسای که مجذوب داستان شده، به طور مکرر به دیدار باکین می رود.
در دوره هِیئان، آبه سِیمِی گرچه به آموزشهای جادوگری مشغول بود، اما علاقهای به آن نشان نمیداد. این روند تا زمانی ادامه داشت که فرصتی برای همکاری با میناموتو هیرومِسا فراهم شد تا پدیدهای عجیب را رمزگشایی کنند.
هفت نوجوان درمی یابند که آینه های اتاق خوابشان دروازه ای به دنیای دیگر است و به قلعه ای شگفت انگیز منتقل می شوند. در آنجا، دختری با ماسک گرگ آن ها را به بازی دعوت می کند.
آئوبا سوموگی عاشق هم دبیرستانی اش ساکورا سو شد .هر دوی آنها علاقه مشترکی به موسیقی داشتند. رابطه آنها عمیق تر و عمیق تر شد، اما ناگهان ساکورا بدون اینکه دلیلی برای جدایی آنها بیاورد از او خداحافظی کرد و ناپدید شد. هشت سال بعد،اکنون آئوبا در توکیو است و به صورت پاره وقت در یک فروشگاه بزرگ موسیقی سی دی کار می کند و غرق موسیقی هایی است که دوست دارد ، یک روز، او به طور اتفاقی ساکورا را می بیند. او می خواهد با او صحبت کند، اما متوجه می شود که او تقریباً شنوایی خود را از دست داده است....