راجیو که فرزند یه خانواده ثروتمند هست با مادرش در خانه اشرافی خود زندگی می کند.هر چند که او عاشق راجینی که یک دختر یتیم بی اصل و نصب است او می خواهد تا با دختری زیبا به نام ویجایا سینگ ازدواج کند که تنها دختر تاکور آجی سینگ است ، وقتی ارجیو مادر خود را از قصد ازدواجش با راجینی مطلع میکند …
" آجی" که پسری تنها است. عاشق دختری می شود که پدرش رئیس یک گروه جنایتکار است, او سعی می کند تاسرنوشت خود را تغییر دهد و دراین راه از عشق خود و هدف خود برای صلح استفاده میکند ...
"ویکرام سینگ" دارای دو پسر، "راجش"، یک افسر پلیس و "عمار سینگ" ، یک دختـر باز. "راجش" یک تجربه تلخ داشته است از جدا شدنِ دختری (سیری دِوی)که عاشقه او بوده و تسلیم مواد مخدر شده است ، به او قل داده که با اعتیاد مبارزه کند ولی ..
پرهتی در کنار پدر خود ، هیراچاند ، یک سبک زندگی ثروتمند در بمبئی زندگی می کند و دانشجوی پزشکی است. در حالی که در سفر به سیملا بود ، با یک کازانوا آشنا می شود و عاشق او می شود....