اِینزلی مکگرگور، جرمشناس پیشین، به شهر مادری خود در تگزاس بازمیگردد و در آنجا بازاری برای صنایع دستی دایر میکند. در پی وقوع قتلی در کارخانه شرابسازی یکی از دوستانش، مهارتهای او در حل پروندههای جنایی، همزمان با تدریس جرمشناسی و بررسی این پرونده، بسیار کارآمد و حیاتی اثبات میشود.
یک حساب کاربری ناشناس در شبکههای اجتماعی، پرده از رازهای تاریک و رسواییهای دانشآموزان یک دبیرستان در شهر کوچکی برمیدارد. دختری نوجوان که از این اتفاقات آشفته شده، به همراه بهترین دوستش تصمیم میگیرد هویت فرد پشت این حساب کاربری را فاش کند. اما این جستجو، آنها را به خطرات مرگبار و غیرقابلپیشبینی رهنمون میشود.
یک مادر مجرد تمام تلاش خود را برای ایجاد تعادل بین یک شغل موفق و زندگی خانوادگی انجام می دهد، دنیای او زمانی که پسر نوجوان خجالتی او به دلیل قتل زن جوانی که در اینترنت با او آشنا شده بود دستگیر می شود از کنترل خارج می شود ...
سرآشپزی که از ترفیع مقام محروم شده، برای جلب اعتماد رئیس خود، شرط میبندد که میتواند وضعیت بدترین رستوران شهر را بهبود ببخشد و در این راه عاشق صاحب رستوران میشود.
کارل آلبرگ کارآگاهی است که به یک شهر ساحلی ساکت نقل مکان می کند تا روحیه ای را که توسط پلیس شهر بزرگ آسیب دیده است را آرام کند، اما این بهشت ملایم بیش از سهم خود راز دارد و کارل باید از تمام مهارت های خود برای حل قتل هایی که همچنان در ساحل او رخ می دهد استفاده کند.