Tomoko Konparu

داستان درباره‌ی یک فرمانده نظامی زن به نام بانو اسکار است که در زمان انقلاب فرانسه خدمت می‌کرد.

ماجراجویی متحرک درباره سه کودک که به سرزمینی خیالی سفر می کنند...

نفرینی که به لوم در دوران نوزادی وارد می شود، در عصر حاضر خود را نشان می دهد و باعث می شود که او به بعد دیگری کشیده شود. شوهر لوم، آتارو موروبوشی به یک اسب آبی تبدیل می شود و با کمک دوستانش سعی می کند لوم را پیدا کند...

وقتی همه مردم شهر دعوتنامه های عروسی آتارو را دریافت می کنند، هنگامی که می بینند معشوقه او، لوم، عروس نیست، شوکه می شوند. در نهایت آنها متوجه می شوند که وقتی آتارو به عنوان یک پسر کوچک مشغول بازی بود، زیر سایه دختری قدم گذاشت. بی‌آنکه او بداند، این دختر از فرهنگ فرازمینی بود که در آن پا گذاشتن روی سایه‌اش نوعی پیشنهاد ازدواج است و ...

بعد از اینکه آی (Aoi) پدربزرگش رو از دست داد، دختری که می‌تونه ارواح یا همون آیاکاشی‌ها رو ببینه، یه دفعه یه غول سراغش میاد. این غول می‌گه آی باید بدهی پدربزرگش رو پس بده و یه درخواست عجیب و غریب می‌کنه: ازدواج با آی! آی که از این پیشنهاد مسخره خوشش نمیاد، تصمیم می‌گیره توی مسافرخونه تنجین-یا که برای آیاکاشی‌هاست کار کنه تا بدهی خانوادش رو جبران کنه.

آداچی، یک باکره سی ساله، متوجه می شود که قدرت جادویی برای خواندن ذهن افرادی را که لمس می کند دارد. متأسفانه، این توانایی فقط او را بدبخت می کند زیرا او نمی داند چگونه از آن به خوبی استفاده کند! و بدتر از آن، زمانی که او به طور تصادفی ذهن همکار بسیار باصلاح و خوش تیپ خود را می خواند، آداچی متوجه می شود که آن مرد به کسی جز خود آداچی علاقه زیادی ندارد! همه چیز در حال تبدیل شدن به بسیار ناخوشایند است!

سه خواهر به نام‌های ری، هیتومی و آی کیسگی، سارقان معروفی به نام «چشم گربه» هستند که برای سرقت آثار هنری پدرشان، که پس از ناپدید شدن مرموز او، به دنبال او هستند. آنها در کافه‌ای به نام «چشم گربه» در مقابل ایستگاه پلیس کار می‌کنند و دوست پسر هیتومی، توشی، یکی از کارآگاهان مسئول پرونده آنها است.

داستان این انیمه درباره ی سه صداپیشه ی تازه کار ، با اسم های فوتابا ایچینوسه ، ایچیگو موئساکی و رین کوناها هست. محیط انیمه به صورت کمدی در زمینه ی صداپیشگی هست.

«کمدی رمانتیک فانتزی محل کار» حول محور هیمورو کان، نوادگان امروزی زن برفی از فولکلور ژاپنی، و همکار به ظاهر دور، عجیب و غریب و در عین حال مهربانش فویوتسوکی می چرخد. هیمورو کان تمایل دارد اشیاء مجاور را منجمد کند یا در هنگام آشفتگی طوفان برفی را احضار کند، و همچنین اتفاقاً به فویوتسوکی علاقه پنهانی دارد. با این حال، فویوتسوکی تقریباً از هر چیزی در اطراف خود غافل است.

داستان تمرکز خود را به داستان کوزت، دختر نامشروع فانتین، از روزهای اولیه زندگی در حالی که مادرش در شهر دیگری کار می‌کرد، تغییر می‌دهد.