یک ستاره بسکتبال 18 ساله که به استخدام دانشگاه کورنل درآمده بنظر می آید بیرون از خانه زندگی خوب و کم نقصی دارد اما در خانه او مدام در حال جنگ و دعوا با پدر قمار بازش است. مادر او تلاش میکند خانواده را سرپا نگه دارد، اما...
بعد از اینکه دختر و دوست دوور کلر گم میشوند، پلیس وارد ماجرا شده اما او شخصا سعی در پیدا کردن او دارد. اما چقدر این پدر ناامید میتواند در حفاظت از خانواده اش موفق باشد؟
ترجمه فارسی روان متن:
دو تیم لیگ کوچک بیسبال، رقابت خواهر و برادری مربیانشان را به زمین بازی میآورند و در نهایت در جایی که دنیای بیسبال هرگز تصور نمیکرد، به مبارزه میپردازند: در میدان گلزنی مسابقهی دور زدن پایهها.
مرد جوانی خودش را جای یک مرده جا میزند و خود را درگیر در جهان زیرزمینی از قدرت، خشونت، و فرصت می کند كه در آن مردان در پشت درهای بسته بر روی زندگی مردان دیگر قمار می کنند ...
فیلم لبه تاریکی، داستان کارآگاه دایره جنایی «توماس کریون» (مل گیبسون) است، هنگامیکه تنهادخترش را به قتل می رسانند و او در پی یافتن قاتلین دخترش پی به رازهای بسیاری می برد که نه تنها از زندگی پنهان دخترش پرده بر می دارد بلکه از بعضی از قرارهای پنهانی دولتی نیز خبر می دهد، او می فهمد که دخترش بعنوان یک فعال سیاسی مشغول بکار بوده و حالا ماموران دولتی سعی در از بین بردن شواهد دارند...
(کلر) و (رای) دو جاسوس هستند که برای دو شرکت مواد بهداشتی رقیب کار میکنند .یکی از شرکت ها داروی جدیدی اختراع کرده که قرار است تحولی نو در صنعت آن ها ایجاد کند اما شرکت رقیب قصد دارد که رمز آن را بدزدد وبه نام خود دارو را وارد بازار کند . در ادامه متوجه می شویم که (رای) و( کلر) عاشق همدیگر هستند و نقشه ای با هم دارند با بتوانند به پول خوبی دست پیدا کنند اما همه کارها آن طور که تصور میشود پیش نمی رود....
دالوت، مينه سوتاي شمالي، دهه ي 1920. «داج کانلي» (کلوني) کاپيتان پا به سن گذاشته ي يک تيم فوتبال امريکايي است که به دليل مشکلات مالي در شرف از هم پاشيده شدن است. «داج» براي نجات تيم، ستاره ي جديد فوتبال، «بولت رادفورد» (کراسينسکي) را به خدمت مي گيرد که اضافه بر قابليت هاي ورزشي ظاهرا سابقه اي هم به عنوان قهرمان جنگ جهاني اول دارد. خيلي زود «کانلي» و «رادرفورد» به خبرنگاري به نام «لکسي ليتلتن» (زلوگر) نظر پيدا مي کنند. حالا «کانلي» بايد هم «لکسي» را به دست آورد و هم تيم را حفظ کند...
«هنک دیرفیلد» کهنه سرباز جنگ ویتنام پیامی از طرف ارتش مبنی بر بازگشت پسرش از عراق و سپس ناپدید شدنش دریافت می کند. هنک که یکی دیگر از پسرانش را سال ها قبل از دست داده، این بار برای یافتن دومی عازم محل خدمت وی می شود. در آنجا با مراجعه به بخش گمشدگان اداره پلیس متوجه می شود که تشکیلات پلیس قادر به کمک به او نیست، چون تحقیقات در مورد پرسنل نظامی فقط بر عهده ارتش است. اما اصرار او و اینکه نظامی ها در حال مخفی کردن چیزی هستند، توجه کارآگاه «امیلی سندرز» را جلب می کند. پس از یافته شدن جسد تکه تکه شده «مایک دیرفیلد» ارتش با اعلام اینکه جسد در محدوده منطقه نظامی یافته شده، پرونده را از دست سندرز خارج می کند. اما پرس و جو از افراد محلی توسط هنک دیرفیلد که موفق شده موبایل پسرش را از کمد وسایل وی در پایگاه کش برود، او را به سوی سرنخ هایی هولناک درباره چگونگی مرگ پسرش راهنمایی می کند...
به دنبال خودکشی غیرمنتظره همسرش، یک طراح وبسایت هواپیماهای کنترل از راه دور روی می آورد. از طرفی او تلاش می کند از روبرو شدن با مادر همسرش دوری کند و...
داستان فیلم درباره یک دانشجوی دانشکده افسری آتش نشانی و ۲ استاد دانشگاه و یکی از محققین دولت هست که روی پرونده موجودات فضایی که بر اثر برخورد یه شهاب سنگ روی زمین بوجود میایند، کار میکنند و …
در دوران رکود اقتصادي، در مناطق جنوبي، سه زنداني از گروه زنداني هاي زنجيري ميسي سيپي به نام هاي «يوليسيز اورت مگيل»، «دلمار» ساده و دوست داشتني، و «پيت» هميشه عصباني، به هواي آزادي و بازگشت به خانه هاي شان، فرار مي کند...
آیا قبلاً از یک فروشنده ماشین دست دوم خریده اید؟ آیا می خواهید بدانید که واقعاً در پشت صحنه چه اتفاقی می افتد؟ این فیلم بینش هایی را از چشم یکی از دلالان ارائه می دهد...
«بت کاپادورا» (فایفر) عکاسی است که با «پت» (ویلیامز)، صاحب یک رستوران ازدواج کرده و این دو با سه فرزندشان زندگی خوب و راحتی را می گذارنند. تا این که در سفری به شیکاگو بچه ی سه ساله شان گم می شود و «بت» دچار افسردگی می شود. نه سال بعد که خانواده به شیکاگو نقل مکان کرده، سر و شکل پسر یکی از همسایه ها به نظر «بت» بسیار آشنا می آید...
به دليل بارش فراوان باران و سرايز شدن سيلاب ها، شهري کوچک در ايالت اينديانا به زير آب فرو خواهد رفت. تلاش براي تخليه ي ساکنان آغاز مي شود و «تام» (اسليتر)، به اتفاق عمويش، «چارلي» (آسنر)، مأمور جمع آوري پول هاي بانک ها در سطح شهر مي شوند تا آن ها را به جاي امني منتقل کنند. اما عده اي سارق که سردسته ي آنان «جيم» (فريمن) نام دارد، نقشه ي سرقت پول ها را مي کشند...
«گيل رنارد» (دنيرو) فروشنده اي است که در زندگي شخصي و حرفه اي اش شکست خورده. او کشته مرده بيس بال است و تمام وقتش را صرف دنبال کردن بازيکن مورد علاقه اش، «بابي ريبرن» (اسنايپس) مي کند. «بابي» فصل ورزشي بدي را آغاز مي کند و تمام افتخارات به بازيکن ديگري به نام «پريمو» (دل تورو) که در همان تيم بازي مي کند، نسبت داده مي شود. «گيل» نيز براي درست کردن اوضاع، «پريمو» را مي کشد.
داستان این سریال زیبا که از سال 1860 شروع می شود ، درباره شخصی به نام کلن بوهمن است. او یک سرباز سابق اتحادیه آمریکایی است که به دنبال جریان قتل همسرش می رود. او به نبراسکای غربی یعنی جایی که “جهنم متحرک” نامیده می شود می رود ، شهری که به بی عدالتی و بی قانونی مشهور است این شهر در حال ساختن راه آهن به سمت اقیانوس آرام است و وقتی قبیله ای برای نابودی خط آهن اقدام می کند، همه چیز پیچیده تر می شود...
این سریال یک شهر کوچک آمریکایی پس از رکود اقتصادی را نشان می دهد. جایی که پس از افزایش یک دلاری مالیات، تعداد زیادی در کشتار های سریالی درگیر می شوند و …
سریال نگاهی به زندگی حرفه ای و شخصی تعدادی از وکلا قانونی ارتش در دادگاه دارد، جایی که در آن هر وکیل برای دادستان شدن، وکیل مدافع شدن، کاراگاه شدن و تفنگدار دریایی شدن، تلاش می کند
در زمان های گذشته دنیا به چهار نیرو به نام های آب ، خاک ، آتش و باد تقسیم شده بود . در هر کدام از این سرزمین ها افرادی وجود داشته اند که می توانستد فقط نیروی مربوط به سرزمین خود را تحت اختیار و کنترل داشته باشند . این ۴ قلمرو به مدت هزار سال در صلح بودند تا اینکه پادشاه قلمرو آتش Sozin تصمیم گرفت تا برای به تصاحب گرفتن قدرت کل دنیا ، جنگی را به راه اندازد . در این میان تنها یک فرد است که می تواند جلوی او را بگیرد . که Avatar نامیده می شود . آواتار شخصی برگزیده است که می تواند هر چهار نیرو را تحت کنترل داشته باشد نام آواتاری که در این زمان ظهور کرده ، کودک ۱۲ ساله ای به نام آنگ است . اما آواتار آنگ هنوز برای کنترل کامل چهار قدرت آماده نشده است و مسیر طولانی را در پیش دارد ، در حالی که ...