«سانگ هیون» یک کشیش است که برای تست واکسن یک ویروس کشنده داوطلب می شود. واکسن درست عمل نمی کند و ویروس تقریبا او را از پا در می آورد. اما بعد از تزریق تصادفی خون یک خون آشام به بدنش، او به زندگی باز می گردد...
یک دی جی رادیویی/سرگرمکننده 30 ساله، ناگهان متوجه میشود که ممکن است پدربزرگ شده باشد. دختر جوانی که ادعا میکند دختر اوست، به همراه نوزادش به دیدنش میآید.
یک نویسنده دائم الخمر و ناموفق یک کمیک بوک درباره زندگی سابق خودش بعنوان یک آدمکش می نویسد و بعد از دیدن یک پست آنلاین متوجه میشود تو دردسر افتاده و ...
جون هیوک (Oh Jung Se) یک موسیقیدان بیکار می باشد که خود را باخته و با خواهرش جون هی (Jeon Hye Jin) نیز قطع رابطه کرده است؛ او بعد از اینکه خواهرش طلاق می گیرد، مجبور میشود از خواهرزاده خود، مین جی هو مراقبت کند…
جو سئو یون (Oh Yeon Seo) به عنوان معلم تربیت بدنی در یک دبیرستان مشغول به کار است. او بخاطر دردسرهایی که بخاطر برادرای خوشتیپش کشیده، دیگه از افراد خوشتیپ متنفر شده! از طرفی لی کانگ وو (Ahn Jae-Hyeon) مدیر همان دبیرستانیست که جو سئو یون در آن کار میکند. او شخص خوشتیپ و متکبریست که نصف ساعات روز را به رسیدگی به خود میپردازد و از توجه دیگران لذت میبرد. وی رازی دارد و آن زشت بودنش در گذشته است…
در حدود سالهای ۱۷۰۰ میلادی شاهزاده لی سان (یو سئونگ-هو)بر علیه پیونسو-هوو میجنگید, پیونسو-هوو یک حزب و ائتلاف بود که قدرت و ثروت خودش رو از طریق به دست گرفتم حق مالکیت آبهای چوسان بدست اورده بود.. شاهزاده تاجدار به امید مردم زجر کشیده تبدیا شده بود. گایون زنی بود که شاهزاده عاشقش بود و به پیشرفت اون کمک کرد تا به یک حاکم بزرگ تبدیل بشه …