دهه ي 1860. سرخ پوستان قبيله ي شاين از قلمروشان در يلوستون به قرارگاهي 1500 مايل دورتر در اوکلاهما منتقل شده اند. آنان که از انتظار براي رسيدن کمک هاي دولت فدرال به ستوه آمده اند و با بيماري و سوء تغذيه دست به گريبانند، تصميم مي گيرند راهي زادگاه خويش شوند...
افسانه ای درباره یک زنگ بزرگ که از طلای خالص است و توسط راهبان ساخته شده .این داستان در بازار توسط وایکینگی به نام "رولف" تعریف می شود و ماجرا به گوش فروانروای مسلمان "علی مانوش" که علاقه بسیاری به پیدا کردن زنگ دارد میرسد. اما "رولف" ادعا می کند جای زنگ را نمی داند و به زادگاه خود می گریزد...
سال 1948. «دان هیوود» ( تریسى ) قاضى آمریکایى به نورمبرگ آلمان مىرود تا تعدادى از جنایتکاران جنگى نازى را محاکمه کند. «تد لاوسن» ( ویدمارک )، سرهنگ ارتش، دادستان است و «هانس رولف» ( شل ) وظیفهى دفاع از متهمان را به عهده دارد…
ارتش آمریکا از طرف اقوام زندانیان سفید پوست "کومانچیها" تحت فشار است تا آنها را آزاد سازد. یک مارشال فاسد، "گوتری مک کیب" توسط یکی از گروهبانان ارتش متقاعد می شود تا در مذاکره با آنها به او کمک کند.اما فقط دو اسیر آزاد می شود و...
اوایل دهه 1880 , اهالی شهر "وارلاک" بعد از فرار آخرین کلانتر خود برای مقابله با قانون شکنان تصمیم به استخدام مارشالی میگیرند. به همین خاطر آنان از "کلای بلیزیل" که به داشتن تپانچه های با دسته طلائی مشهور است دعوت میکنند تا مارشال شهر شود...
در یک شهر دورافتاده در صحرای کالیفرنیا، یک وکیل ترتیبی میدهد تا یک گانگستر تحت تعقیب از طریق یک فرودگاه کوچک از کشور خارج شود، اما کلانتر محلی و معاونش میتوانند مشکلساز شوند...
"کلینت هالیستر" با کمک "مارشال جیک وید" از زندان موفق به فرار می شود."جیک" پس از اینکار او را ترک می کند اما مجبور می شود او را برای پیدا کردن گنجی که پیشتر مخفی کرده راهنمایی کند...
در طول جنگ کره ، اسیر جنگی سابق ، سرگرد هری کارگیل اعتراف می کند که با دشمن همکاری کرده است ، اما سرهنگ ویلیام ادواردز ، بازرس نظامی ، جزئیات را می خواهد...
در سال 1456، چارلز هفتم، پادشاه فرانسه، داستانی را به یاد می آورد که چگونه با دختر دهقانی هفده ساله ژان آرک آشنا شد، فرماندهی ارتش فرانسه را به او سپرد و در نهایت او را در آتش سوزاند.
پس از حمله آپاچی ها به قطار حامل مهاجران، تنها تعداد انگشت شماری از آنها زنده می مانند. آنها جان خود را به دستان "کومانچی تاد"، مردی سفید پوست که بیشتر زندگی خود را با کومانچی ها زندگی کرده می سپارند و...
جو لارنس یک گروهبان ارتش آمریکاست که عاشق پناهنده ای می شود که سعی می کند پول کافی جمع آوری کند تا گروهی از یتیمان آلمانی را به آمریکای جنوبی منتقل کند، جایی که می توانند زندگی را از نو آغاز کنند. جو میخواهد کمک کند، بنابراین او به همراه دوستانش یک سرقت جسورانه را برنامهریزی میکند.
در یک کلینیک روانپزشکی خصوصی، داستان ها و تعاملات روزانه بین پزشکان، پرستاران، مدیران، خیرین و بیماران با بحران های شخصی و خانوادگی این افراد برجسته می شود...
"مت دورکس" گله داری بزرگ به یک کارخانه ذوب مس که آبهایش را آلوده می کند حمله کرده و سپس دارائیهایش را بین پسرانش تقسیم می کند.یکی از پسرانش به نام "جو" مسئولیت حمله را پذیرفته و سه سال به زندان فرستاده می شود."مت" بر اثر حمله ای قلبی از دنیا رفته و "جو" تصمیم به انتقام می گیرد...