اوتسوتا خانه گیشا تسوتا را در توکیو اداره می کند. تجارت او به شدت به بدهکاری کشیده می شود . دخترش کاتسویو هیچ آیندهای در تجارت مادرانش در روزهای پایانی گیشا نمیبیند. اما اوتسوتا تسلیم نمی شود...
"میچیکو" به همراه همسرش دو سال پیش به اوزاکا نقل مکان کرده است. او تمام روز را غذا می پزد، می شورد و خانه را تمیز می کند.همه آرزوها و رویاهایش پنج سال پیش و پس از ازدواجش از بین رفته اند و...
خانواده ای با خوشبختی در توکیو زندگی می کنند.تنها گله آنها مجرد ماندن "نوریکو" دخنر بیست و هشت ساله شان است.اما وقتی رئیسش به او پیشنهاد دوست 40 ساله اش را می دهد،همه خانواده به او فشار می آورند تا جواب مثبت بدهد اما بدون توجه به خواست آنها،"نوریکو" نقشه های خود را دارد...
رئیس یک گروه تئاتر ژاپنی به شهر ساحلی کوچکی برمی گردد که در آن جا پسری را که فکر می کند عمویش است ترک کرد و سعی می کند زمان از دست رفته را جبران کند ، اما معشوقه فعلی او حسادت می کند.
سه داستان کوتاه از داستان های ایچیو هیگوچی. در اولی ، یک زن جوان پس از یک ازدواج مقدماتی توسط خانواده اش پست می شود. مورد دیگر معضلات و مشکلاتی است که یک خانواده ثروتمند یک نوکر جوان را استخدام می کنند . داستان آخر از روسپی و امیدهای او برای یافتن زندگی جدید را روایت می کند...
ژاپن، اوايل قرن نوزدهم. »دکتر نايدي« (ميفونه)، مشهور به »ريش قرمز«، پزشک مسئول يک درمانگاه عمومي فقيرانه است. »دکتر نوبورو ياسوموتو« (کاياما)، پزشک يار جديد، به رغم نافرماني هاي اوليه اش از »ريش قرمز«، از جمله به خاطر افراط در نوش خواري و پوشش غير معمولش، سرانجام مي آموزد که يک پزشک خوب بايد فداکاري کند.
گروهی آدمکش منتظر هستند تا لردی قدرتمند که نزدیک به سیصد سال بر ژاپن حکومت کرده را به قتل برسانند. آنها به خائنی در میان خود مشکوک شده و در نهایت به “نیرو”، یک سامورائی بدون ارباب می رسند و…
وقتی مردی که اوتوکو نقاش معروف را در نوجوانی اغوا کرده بود دوباره در زندگی او ظاهر می شود، معشوق او نقشه ای برای نابودی مرد و خانواده اش در نظر می گیرد...
خانواده مرد مسنی که یک کارخانه آبجوسازی کوچک را اداره میکند، پس از اینکه متوجه میشوند او در حال ملاقات با معشوقهای پیر از دوران جوانیاش است، نگران وضعیت مالی و سلامت او میشوند...
در یک منطقه حومه توکیو."مینورو" و "ایسامو"پسران "خانواده هایشی" وقتی می بینند همسایه شان تلویزیون دارند و آنان ندارند.نزد مادرشان "تامیکو" و پدرشان "گیتارو" گله می کنند.پدر معتقد است که انان زیاد حرف می زنند و "مینورو" پاسخ می دهد که بزرگترها هم همین کار را می کنند و عبارتهای روزانه ای چون "صبح بخبر" و "روز خوبیه" را مکرر و بیهوده به کار می برند.بچه ها با هم عهد می کنند که سکوت اختیار کنند و این امر موجب اختلال در روال روزمره زندگی و سوتفاهم های در میان آشنایان می شود.سرانجام "گیتارو" یک دستگاه تلویزیون می خرد و بچه ها روال زندگی قبلی شان را از سر می گیرند و با پدر مادر آشتی می کنند.
فیلم داستان یک خانواده بزرگ را روایت می کند. شخصیت اصلی داستان "ستسوکو هارا"، زنی میانسال که پس از مرگ همسر ثروتمندش با یک بیمه عمر یک میلیون ینی روبرو می شود است و...
دو خواهر با پدر خود زندگی می کنند.خواهر جوان وارد یک رابطه شده و باردار می شود. خواهر بزرگتر از شوهرش جدا شده و همراه با بچه اش به خانه پدری بازگشته است. وقتی هردو خواهر می فهمند که مادرشان که تابحال گمان می کردند مرده است هنوز زنده است، بسیار شگفت زده می شوند. وهردو ازداستان زندگی مادرشان دل آزرده می شوند …
چین قرن هجدم. امپراطور، عزادار همسر خود است. خانواده "ینگ" می خواهند همسری به امپراطور معرفی کنند تا بدینوسیله نفوذ خود بر دربار را بیشتر کنند. "ژنرال آن لوشان" یکی از اقوام دور خود را که در آشپزخانه کار می کند را برای معرفی به امپراطور آماده می کنند. امپراطور عاشق او می شود و...