«لایتینگ مک کوئین» به همراه دوستش «میتر» برای شرکت در مسابقات جهانی پا به آن سوی اقیانوس ها می گذارد. اما زمانی که میتر درگیر ماجراجویی های خودش می شود، مسیر رسیدن به قهرمانی برای مک کوئین ناهموار می شود.
داستان در مورد نویسنده هالیوودی موفقی به نام “گیل پندر” (با بازی اوون ویلسون) است که همراه با نامزدش و خانواده او به فرانسه سفر می کند. قرارگیری گیل پیرامون افرادی که نامزدش با آن ها رابطه ای دوستانه دارد، برای او راضی کننده نیست و تصمیم می گیرد زمان خود را صرف پیاده روی های انفرادی در خیابان ها و کوچه های پاریس کند. اولین نقطه عطف فیلم زمانی است که با نواخته شدن ناقوس کلیسا، گیل سفری در زمان انجام می دهد تا به طرزی باور نکردنی گام به دوران “اسکات فیتز جرالد” و “ارنست همینگوی” بگذارد و به این طریق فیلم از حالت اولیه خود خارج می شود. محیط جدید، تغییراتی در شخصیت خوددار و تا حدی سرخورده گیل و رابطه او با نامزدش ایجاد می کند. گیل عصر طلایی تاریخی خود را یافته و زندگی زناشویی و معمول او دستخوش تغییراتی می شود...
«ریچ» (اوون ویلسن) و «فرد» (جیسن سادیک) دو دوست صمیمیاند، و هردو چندین سال است که ازدواج کرده اند. اما وقتی که این دو مرد در خانه از خود بیقراری و بی حوصلگی نشان می دهند، همسرانشان تصمیم میگیرند تا یک هفته به شوهرانشان اجازه دهند تا هر کاری که دلشان می خواهد انجام دهند، بدون اینکه مورد مواخذه یا کوچکترین سوالی قرار بگیرند. این موضوع در ابتدا شبیه یک رویا برای ریک و فرد می باشد. اما آنها به زودی متوجه می شوند که رویایی که آنها از زندگی مجردی داشتند به طور فاحش و البته خنده داری با جهان واقعیت فرق دارد...
این فیلم متمرکز است بر تصمیم جدید جک مبنی بر انتخاب جرج به عنوان پدر خوانده آینده خانواده! جک برای اطمینان از اینکه جرج لیاقت ایت عنوان را دارد سعی می کند که از همه کارهای جرج سر در بیاورد، جاسوسی او را بکنید و در همه کارهایش دخالت کند. این تحقیقات باعث می شود تا جک کشف کند که جرج روابطی عاطفی و نه چندان عادی با اندی(جسیکا آلبا) دارد …
فیلمی در مورد دختری ورزشکار به اسم لیزاست که بعد از اینکه از تیم ملی سافت بال خط میخوره دچار افسردگی میشه. او با دو پسر آشنا میشه، یکی متی (ویلسون) که یک بیسبال باز معروفه و پولش از پارو بالا میزنه ولی کمی خل و چله، و یکی هم جورج (پائول راد) که به تازگی ورشکسته شده و احتمال رفتن به زندان هم داره. در این گیر و دار لیزا باید انتخاب سختی رو انجام بدهد…
این انیمیشن درباره یک روباهی که زندگی جنگلی خودش را با شکار مرغ ها ، دزدیدن بوقلمون ها و …میگزراند. او میبایست روزهای وحشیگریش را کنار بگذارد و بهترین کارهای یک پدر نمونه را انجام دهد: مسئولیت پذیر باشد.او خیلی سرکش ، مستبد و وحشی است.او فقط میخواهد "یک بار دیگر وحشی گری کند" اما …
ماجرای فیلم ادامه قسمت اول (Night at the Museum 2006) است که حول و هوش اتفاقاتی است که در موزه اسمیتسونیان واشنگتن رخ میدهد .(بن استیلر) که بعد ازاتفاقات داستان اول از شهر خارج شده بعد از گذشت چند وقت به شهر بر میگرده و متوجه میشه که موزه قبلی تعطیل شده و تمام اشیاء عتیقه این موزه به موزه جدیدی در واشنگتن انتقال پیدا کرده . شخصیتهای جدید این قسمت ماجراهای جالب و خنده داری رو رقم میزنن که هر بیننده ای رو به خودش جلب میکنه …
«جان» و «جنیفر» که به تازگی ازدواج کرده اند، تصمیم میگیرند که سرپرستی یک سگ را بر عهده بگیرند. یک سگ سرکش و نافرمان، که درسهای بزرگی به این خانواده میدهد.
چند دانش آموز تصمیم می گیرند برای اینکه از دست قلدرهای کلاس های بالاتر در امان باشند یک سرباز کهنه کار به نام «دریلبیت تایلور»، که بی خانمان است، را استخدام کنند تا از آنها محافظت کند.
سه برادر آمریکایی که یک سال است با هم صحبت نکرده اند، تصمیم می گیرند با هم با قطار به سراسر هند سفر کنند، تا دوباره پیوند برادری شان را مثل گذشته محکم سازند. اما...
انیمیشن روایتگر بخشی از پویانمایی بلند «ماشینها» میباشد و داستان آن ازین قرار است که ماتر داستان روح نورانی را برای اهالی شهر تعریف میکند. شبحی که او در تمام طول زندگیاش از آن واهمه داشته است. اما…
لایتینگ مك كوئین ماشین مسابقه ای خوش عكس همیشه برای پیروز شدن مسابقه می دهد. مك كوئین در راه رسیدن به محل مسابقات قهرمانی جام پیستون در كالیفرنیا برای مسابقه دادن با دو رقیب دیرینه، به طور غیر منتظره خود را در جاده 66 شهر رادیاتور اسپرینگ مییابد و با شخصیتهای این شهر آشنا می شود و می فهمد كه زندگی همانند یك سفر است نه خط پایان.
لوک ویلسون نقش یک شریک خوش قلب را بازی می کند که در یک هتل بازنشستگان شغلی پیدا می کند. سه تن از ساکنان مسن به او کمک می کنند تا دوستش را به دست آورد، زیرا او به آنها کمک می کند تا با فساد هتل مبارزه کنند...
«جرمی کلاین» (وون) و «جان بکویت» (ویلسن)، دوستانی صمیمی و قدیمی، محض سرگرمی و موقع تعطیلات آخر هفته، خود را به مهمانی های عروسی دعوت می کنند و می خورند و می نوشند و سعی می کنند با ساق دوش های عروس دوست شوند …
گرگ فوکر اکنون وارد حلقه اعتماد خانواده نامزدش پم شده است . زمان ازدواج آنها نزدیک است و از سوی دیگر پم به اعضای خانواده اش خبر می دهد که حامله است . با توجه به این شرایط جک و دینا ، والدین سنتی و محافظه کار پم تصمیم می گیرند با والدین بی خیال داماد آینده شان ملاقات کنند ....
«سروان دوبی» (ویلیامسن) پلیس عصبی مزاج سن فرانسیسکو، «کارآگاه دیوید استارسکی» (استیلر) و «کارآگاه کن «هاچ» هاچینسن» (ویلسن) را کنار هم قرار می دهد تا از شر هر دو خلاص شود. این دو تحقیقات خود را درباره ی جنایتی آغاز می کنند که به ائتلافی از چند دارودسته ی قاچاقچی ا رتباط دارد...
«چون وانگ» (چان) عضو سابق گارد سلطنتي چين و کلانتر فعلي کارسن سيتي باخبر مي شود که پدرش به دست راهزنان به قتل رسيده و قاتل ها به لندن گريخته اند. حالا «وانگ» هم راه سارق قطار و هم کار سابقش، «روي اوبانن» (ويلسن)، به لندن مي روند تا جنايتکاران را به دام بيندازند. خيلي زود اين دو با خواهر «وانگ»، «لين» (وونگ) ملاقات مي کنند که مهارتش در ورزش هاي رزمي دست کم از برادرش ندارد...
یک گلفباز سابق که دوران اوجش گذشته و از کارش اخراج شده، بعد از اینکه همسرش ترکش میکند، در مربیگری یک نوجوان نابغه و مشکلدار بارقه امیدی میبیند. او آیندهاش را بر موفقیت این جوان شرط میبندد.
مراقب لوکی باشید – خدای پرنخوت شرارت – که پس از ربودن تسراکت، مثل ماهی بیرون از آب است وقتی که به سازمان مرموز تیویای یا «سازمان مغایرت زمان» (Time Variance Authority) برده شده.