دو مبلّغ مذهبی پس از مشاهدهٔ یک قتل، فرار میکنند و به کلبهٔ دو آدمکش قراردادی بازنشسته پناه میبرند. آنها موافقت میکنند که به این زنان کمک کنند، اما امنیت آنها تنها با اسلحههای این آدمکشها تضمین میشود.
پدر و پسری پس از انفجار کشتی بخارشان به ساحل می رسند. آن ها به جزیرهای مرموز پناه میبرند، جایی که میزبان بدجنسشان به آنها نشان میدهد که این جزیره محل نگهداری بازی اوست، جایی که انسانها در آن به عنوان شکار نهایی عمل میکنند...
یک فرقه شیطان پرستی که در اواخر دهه 1980 اتفاق میافتد، تمرکز منحصر به فردی بر رها کردن جهنم روی زمین دارد. با کمک یک طلسم باستانی، آنها یک دیو را تجسم می کنند و اعضای آن وظیفه دارند تا از جمعیت یک شهر کوچک جنوب غربی در مجاورت تغذیه کنند...
اوئن ترزدی، فرماندهی دژآپاچی، یکی از دورافتادهترین پادگانهای نظامی در آریزونا را برعهده میگیرد. او با سرخپوستان رفتاری تحقیرآمیز دارد، به هنگام عبور قبیلهای به مقصد مکزیک، به آنان فرمان بازگشت میدهد، اما در مبارزهای که درمیگیرد، سواره نظام تحت فرماندهی او به کلی از بین میرود…
هنگامی که او را به محراب می اندازند، زنی جوان مادرش را در ماه عسل در نظر گرفته شده به استراحتگاهی دورافتاده می برد. اما مادرش انگیزههای پنهانی دارد ...
پلیس سابق، «برایان او کانر»، بخاطر فراری دادن دوست متهمش، دستگیر میشود. اکنون به او فرصتی داده شده تا پلیس از مجازاتش چشم پوشی کند. او باید همراه یکی از دوستان قدیمیاش، به پلیس در دستگیری یک وارد کننده مواد مخدر کمک کند.
این سریال بیشتر بر مشکلات خانواده ها در عصر جدید می پردازد ، زندگی با نژادهای مختلف ، سن های مختلف، اعتقادات مختلف و جنس های مختلف. در خانواده مدرن تضاد ها بیشتر از هر روز نمایان می شود و فاصله بین نسل ها بیشتر و بیشتر. همین تضاد هاست که ما را به خنده وا می دارد. در خانواده مدرن هر کس سعی می کند تا خود را با شرایط خانواده تطبیق دهد ولی هر چه بیشتر تلاش می کند شرایط کمیک تری خلق می شود…