دو هنرمند جوان در طول تعطیلات زمستانی، در شهر قدیمی و جذاب ترانسیلوانیا، عاشق یکدیگر میشوند. داستان عشق آنها توسط فقر و ناامیدی آزمایش شده است. برای هر دو سخت است که با وضعیت خود روبرو شوند و رابطه آنها توسط چندین مانع تهدید میشود...
در دنیایی پسا آخرالزمانی، یک استاد شمشیرباز به همراه گروهی از مزدوران سابق نظامی، برای نجات بازماندگانی که توسط انسانهای آلوده به بیماری تشنه به خون در بیمارستانی گرفتار شدهاند، وارد بیمارستان میشوند...
پس از جنگ جهانی دوم یکی از اعضای سیرک که از اتاقهای گاز آلمانها در امان مانده بوده تبدیل به سردسته گروهی در آسایشگاه روانی بازماندگان این اتفاقات می شود...
آقای "لازارسکوی" 63 ساله احساس بیماری می کند و آمبولانس خبر می کند.وقتی آمبولانس می رسد پزشکان تصمیم می گیرند او را به بیمارستان بفرستند.اما آنها مدام بیمارستان را عوض می کنند.وقتی شب از راه می رسد و آنها نمی توانند بیمارستانی برای او پیدا کنند مرگ کم کم به سراغ او می آید...