در رومانی دهه ۱۹۲۰، میخائیل پس از سالها دوری، به روستایش بازمیگردد تا از النای بیوه خواستگاری کند. اما او در ابراز عشقش مردد میشود و از کشیش روستا کمک میخواهد. اوضاع زمانی بغرنج میشود که میخائیل متوجه میشود النا خواستگار دیگری به نام ماندرلو دارد، در حالی که اهالی روستا در حال تدارک چیزی هستند.
نیکولائه مورومته، که کوچکترین پسر خانواده است، در دهه ۱۹۵۰ تبدیل به یک نویسنده جوان و سرشناس میشود. زندگی او و روابط عاشقانهاش تحت تأثیر فضای متشنج و سوءظنآمیز آن دوران قرار دارد.
انقلاب 1989 رومانی، شهر سیبیو را به صحنه درگیری خونینی بین پلیس و مردم معترض تبدیل میکند. کاپیتان ویورل، در تلاش برای فرار از دست ارتش، به همراه دیگر زندانیان به استخری خالی انداخته میشود.
بُگدان در یک سرقت مسلحانه شرکت میکند و به طور تصادفی باعث مرگ یک نفر میشود. این اتفاق زندگی او را دگرگون کرده و او را با چالشهای اخلاقی بزرگی روبرو میکند.
گروهی از مردم در یک ماموریت بشردوستانه به منطقه ای دورافتاده از ترانسیلوانیا می رسند تا به ساکنان کالاهای مختلف ارائه دهند. جدا از چند دعوا و درگیری بین اعضای گروه، به نظر همه چیز برای ماریا و دن خوب پیش می رود. اما به زودی پس از آن که آنها به یک فرد محلی سرگردان برخورد می کنند و سعی می کنند به او کمک کنند، همه چیز خراب می شود...
این فیلم با الهام از حقایق تاریخی، داستان عشق و بقا در برابر پسزمینهی تبعید 40000 زمیندار و افراد غیررومانیایی به دشت باراگان، «سیبری رومانیایی» توسط کمونیستها در سال 1951 را نشان می دهد ...
داستان یک محله از بخارست را روایت می کند. به طور دقیق تر، فیلم شبی از زندگی بی وقفه یک مغازه در یک محله بلوک ها را نشان می دهد. چهار داستان مختلف با یک شخصیت کلیدی به نام آخیم،، به هم پیوند می خورند. فیلم قصد دارد داستان افراد عادی در شرایط غیر عادی را نشان دهد ...
این فیلم داستان کاستاچه، یک مرد پیر رومانیایی را روایت میکند که در یک سیل بزرگ همسر و تمام اموالش را از دست میدهد. او در یک پناهگاه روستایی زندگی میکند و از فروش زمینش و ترک روستا خودداری میکند. او قصد دارد خانهاش را دوباره بسازد و به کمک و نصیحت همسایگانش گوش نمیدهد. تنها چیزی که از زندگیاش باقی مانده است، روستایش و پسرش است که با هم بیگانه شدهاند و در توکیو زندگی میکند. اما ...
سه مشروبخور در یک کافهای به نام «La imigrantul fericit» مشغول به نوشیدن ودکا هستند. اعضای آنها عبارتند از از یک رومانیایی، یک بلغار و یک روس که هر کدام مشکلات خود را دارند. زندگی آنها پس از ملاقات با یک غیبگو تغییر میکند...
پس از جنگ جهانی دوم، "کومیسارول مولداوی" (سرجیو نیکولائسکو، پتر فالک) سال ها به عنوان زندانی سیاسی رژیم کمونیستی گذراند. سرگرمی مورد علاقه سرهنگ روسی مسئول زندان این بود که زندانیان رولت روسی بازی کنند...
دو دختر جوان می خواهند شهر خود را ترک کنند و برای کار به خارج از کشور بروند. با این حال، رویاهای آنها به سرعت با حقیقت سرد واقعیت درهم می شکند و متوجه می شوند که هر رویایی باید هزینه خود را داشته باشد...
بر اساس وقایع واقعی، نردبان سفر معنوی آندری، یک مرد جوان حساس و بی دست و پا اجتماعی را دنبال می کند که در جستجوی خوشبختی واقعی به بازیگری روی می آورد...