یه داستان باحال و پرهیجان درباره کاتسوتا و رفقاش که تو یه ماجراجویی پر از دعوا، خنده و رفاقت گیر میافتن. با یه گروه خلافکار درمیافتن و کلی موقعیت خفن و عاطفی پیش میآد. پر از طنزه، حس خوب دوستی داره و یه جورایی بهت نشون میده رفقای واقعی چطور پشت همن!
میتسومی کوزوکا به دلیل رئیسش از کارش استعفا داد. او تصمیم می گیرد برای اولین بار پس از 10 سال به زادگاهش بازگردد. این شهر در حومه شهر واقع شده است. در آنجا، میتسومی کوزوکا با یاماتو کومای آشنا می شود. یاماتو کومای پسرخوانده پیرمرد کومای است. پیرمرد مزرعه ای را در نزدیکی خانه والدین میتسئومی کوزوکا اداره می کند...
تاکاشی اوبوچی زمانی مربی بیسبال دبیرستانی بود. او را معلم شیطان سرخ می نامیدند زیرا صورت قرمز برنزه و دستورالعمل های پرانرژی داشت. او اکنون مردی خسته و میانسال است. یک روز تاکاشی با تومویوکی سایتو آشنا می شود و ...
هیسوکه هارا (با بازی ریو نیشیکیدو) یک معلم در یک دبیرستان پسرانه در شهر شیزوآکا است. 15 سال قبل چیزای بدی براش اتفاق افتاد و زندگیش به هم ریخت. حالا فقط به خاطرات شهر و مدرسه قدیمش فکر می کنه. دبیرستان پسرانه کمتر جذب دانش آموز می شه و باید با یک دبیرستان دخترانه ترکیب بشه. قبل از اینکه مدارس ترکیب بشن، یک جشن فرهنگی بین دو مدرسه وقت دارن بگیرن. هیسوکه هارا سعی می کنه جشن فرهنگی خوب پیش بره.